زن و مرد

غلامحسین خیّر

قسمت سوم

به خصوص در مرحله انسانی، مدت بچه‏ داری، در مقابل طول عمر، آن قدر ناچیز است که اثری در ایجاد عدم تشابه و تساوی زندگی و حقوق زن و مرد ندارد. به علاوه با وجود دوران حامله‏گی که تا حدی موجب تحلیل قوای جسمی است و با وجود وظیفه‏ ی بچه ‏داری که تا مدتی مادر را از صحنه مبارزات اساسی زندگی خارج می‏کند، در تاریخ بشری دوره هایی را سراغ داریم که زن حقوقی کمتر از مرد نداشت و به هر جهت در عصر حاضر بسیاری از علل جبری این تقسیم وظیفه از میان رفته است و هیچ مادری دیگر احتیاج ندارد که به منظور جلوگیری از خطرهای احتمالی و حمله مهاجم‏، کنار بچه بخوابد و نر به دنبال طعمه برود. فعلا حامله‏ گی و بچه‏ داری تا حد یک بیماری موقت (که از دو ماه تجاوز نمی‏کند) مانع شرکت مستقیم در مبارزات زندگی است نه بیشتر. به علاوه چگونه است که در میان تمام طوائف صحرانشین و کوه ‏نشین و گله‏ دار و زارع که در کشور ما هم در کثرت طبقه اول محسوب می‏شوند، حامله‏گی و بچه‏داری عدم تشابه و تساوی در وظایف و شکل زندگی ایجاد نمی‏کند؟ همین جا مچ مرا خواهید گرفت که از کجا معلوم که در میان طوایف بیابان‏گرد، اختلاف شرایط زندگی و هم چنین اختلاف حقوق و غیر آن وجود نداشته باشد؟ و با این سوال کمک می‏کنید که مطلبی را به خاطر آورم:

نظر به این که در مقالاتی در همین زمینه دیده‏ام که وضع ملل اروپایی مثال آورده شده و اختلافات شرایط محیط و فرهنگ و غیر آن‏ها مورد استناد قرار گرفته است، اجازه می‏خواهم که حالا من مساله را به عنوان یک مساله استثنایی مطرح کنم. فرض می‏کنیم در تمام نقاط جهان به جز کشور ما اصلا اختلاف جنسی وجود ندارد؛ همه خنثی هستند و پیشرفت هر فرد موکول به میزان قوای دماغی اوست و یا فرض می‏کنیم خارجی ‏ها با تصرف در نطفه می‏توانند مثل موریانه ‏ها، نوزاد را با میزان لازمی از نبوغ به دنیا بیاورند (چنین به نظر می‏رسد که بشریت نیز بالاخره این راه را بپیماید و بحث درباره اختلاف مرد و زن برای همیشه از میان برخیزد) ولی استثنائا در کشور ما، مرد و زن وجود دارد. باز فرض می‏کنیم که این اختلاف جنسی از لحاظ طرز زندگی و دعاوی طرفین، مشکلی برای ما به وجود آورده است و حالا می‏خواهیم آن را به بهترین صورت ممکن حل کنیم. پس لازم است که اول به بینیم اختلاف در کجاست؟

در این مقاله یک بار از نظر کلی موارد اختلاف بیان شده است و حالا این موارد را با ملت خود، تطبیق بدهیم: از مشاهدات خود چنین نتیجه گرفته‏ ام که در سرتاسر بیابان‏ ها و کوه‏ های این کشور در زمینه مبارزه با مشکلات زندگی مرد و زن دارای شرایط مساوی هستند. استثنائا در بعض نواحی سهم زن و در بعض نواحی سهم مرد بیشتر است. ولی در این هر دو وضع اختلاف، بسیار جزیی است. قوای دماغی طرفین نیز هم چنین مساوی است. همه از مرد و زن، مسایل را به یک کیفیت استنباط می‏کنند و یکسان عکس‏العمل نشان می‏دهند. صرف قوای جسمی و روحی در هر دو مساوی‏ست. از نظر میزان این قوا: قوای روحی مساوی و قوای عضلانی در مرد بیشتر است و قوای کلی جسم در هر دو مساوی‏ست، ولی حقوق، مساوی نیست.

وسیله‏ ی که بنا به عادت، (توجه بفرمایید ادعا می‏کنم که فقط بنا به عادت، نه چیز دیگر) موجب برتری قوای حقوقی و اجتماعی مرد است، آداب مذهبی است. این برتری حقوق، فقط در خاطر مردم وجود دارد و جز در مواردی که مذهب مستقیما رهبری را به عهده می‏گیرد از قبیل توارث و ازدواج و طلاق، این برتری حقوقی تحقق عملی ندارد. در سایر موارد قوای طرفین مساوی است و در نواحی خیلی دور دست در زمینه‏ های توارث و ازدواج و طلاق هم این برتری حقوقی دیده نمی‏شود و اصولا این مباحث در زندگی مردم محل تحقق ندارد.

می‏خواهم ادعا کنم اگر عادات که از طریق تقلید طفل از والدین باقی می‏ماند، از زندگی صحرایی ایران دور کنید، نه در فعالیت‏ های زندگی و نه در قوای روحی و نه در قوای حقوقی، مرد و زن اختلافی نخواهید یافت؛ می‏دانید چرا؟ اگر قرار است که دو انسان، یکی مرد و یکی زن، در حل مشکلات زندگی و اشتراک مساعی در مبارزات و قبول زحمات و تامین دو غریزه اصلی نقش مساوی داشته باشند، برتری یکی و فروتری دیگری، علت وجود نمی‎یابد. ولی اگر دو انسان، هر دو مرد و یا هر دو زن، به عللی ناگزیر از هم‎زیستی باشند (توجه بفرمایید که در این فرض، هر دو هم جنس‏اند.) اگر شرکت مساوی در تامین احتیاجات نداشته باشند، حقوق مساوی هم نمی‏یابند. جبرا یکی فرمانده و یکی فرمانبردار خواهد بود و این بسته به میزان احتیاجی است که هر یک به دیگری دارد و از آن جا که میل زندگی مهم‏تر از میل جنسی است، طرفی که در تامین معیشت سهم بیشتری دارد، سمت فرماندهی می‏یابد؛ زیرا نبض زندگی خانواده در دست اوست (قدرت بیشتر، حقوق بیشتر به وجود می‏آورد. این قدرت ممکن است در علم باشد، یا در بازو، یا در ثروت، یا در تشکل و هم‏دستی و به هر حال در دست داشتن نبض زندگی مادی، اساسی‏ترین شکل قدرت است؛ زیرا خود نتیجه‏ی قدرت‏های مختلف است) اگر عدم تساوی شرکت در مبارزات زندگی، از میان برداشته شود، تساوی در سایر موارد نیز خود به خود نابود می‏شود.

توجه بفرمایید: تقاضا می‏کنم این قسمت را بدون تامل باور نکنید. احتیاج دارم که خواننده کمی بیشتر به مغز خود فشار آورد، زیرا می‏خواهم معکوس آن مطلبی را که ظاهرا به ذهن می‏رسد، ادعا کنم: عدم تساوی در قوای روحی نیست که موجب عدم تساوی در حقوق اجتماعی است، بلکه عدم تساوی در حقوق اجتماعی است که موجب عدم تساوی در قوای روحی است و اگر تساوی حقوق اجتماعی برقرار  شود، زن در تنها مورد اختلاف که قوای روحی است، می‏تواند خود را به پای مرد برساند. باز هم ما با دو سوال تازه رو به رو شدیم: یکی آن که “از کجا که این ادعا درست باشد؟” دوم این که “به فرض درست بودن آن، پس علت عدم تساوی حقوق اجتماعی چیست؟” زیرا گفتم که حقوق اجتماعی با قدرت، نسبت مستقیم دارد؛ پس مرد، قدرت بیشتر را از کجا آورده است؟ شک نیست که اگر به علل طبی و طبیعی، موجودی از لحاظ قوای روحی ضعیف باشد، حقوق اجتماعی کمتری به دست خواهد آورد. ولی به این نتیجه رسیدیم که اختلاف اصولی نر و ماده، فقط در اعضاست که نقشی در قدرت‏های اجتماعی ندارد و اختلاف قوای عضلانی هم به علت انتفا مدافعات و مهاجمات بدنی (که لازمه زندگی بشر اولیه بوده است) در زندگی فعلی بشر نقشی ندارد.

در مورد قوای کلی جسم هم دیدیم که اگر طرفی قوی‏تر باشد، جنس ماده است. اختلافات روحی ناشی از علل طبی هم موجب تقسیم بشریت به دو اردوی مرد و زن نیست؛ بلکه می‏تواند بشر را به دو اردوی سالم و بیمار تقسیم کند که در هر دو اردو، هم مرد و هم زن قرار می‏گیرند و به هر جهت علت طبی، یک علت عرضی است و عوارض آن استثنایی است و دخالتی در ماهیت امر ندارد. پس باید علت اختلاف قوای روحی را نه در طبیعت وجود نر و ماده، بلکه در شرایط محیط زندگی بشر جستجو کرد.

در صحرا شرایط زندگی متشابه است. در نتیجه تساوی برقرار است. اما به محض این که قدم در شهر می‎گزاریم، دنیای دیگری می‏بینیم؛ قانون تقسیم کار، که اول عامل تغییر دهنده شرایط زندگی است به شدت حکم‏فرماست. مسایل مختلفی مطرح است که یکی از آن‏ها هم در محیط‏ های خلوت و آرام خارج از شهرها وجود ندارد و هر کجا که جمعیت و تنوع کار و اختلاف راه بیشتر باشد تضاد منافع و به دنبال آن مبارزات بیشتر است. قرار شد به دو سوال جواب بدهیم: از کجا که این ادعا درست باشد؟ کدام ادعا؟ یادآوری کنم: عدم تساوی در قوای اجتماعی است که موجب عدم تساوی در قوای روحی است.

برای کلی‏تر کردن مطلب بدوا اجازه می‏خواهم که”شرایط زندگی” را به جای قوای اجتماعی قرار دهم زیرا اجتماع مهم‏ترین جزء زندگی بشری است و چون عدم تساوی شرایط اجتماعی همان عدم همانندی آن شرایط است، پس مساله چنین می‏شود: اختلاف شرایط زندگی است که موجب اختلاف قوای روحی است.  در این حال چه لزومی دارد که ما اختلاف بین مرد و زن را جستجو کنیم؟ مورد مثال ممکن است فقط مرد یا فقط زن باشد؛ زیرا با طرح مساله‏ی اختلاف شرایط زندگی، دیگر مساله جنسیت از میان بر می‏خیزد؛ زیرا از سه نوع اختلاف موجود نر و ماده دیدیم که فقط اختلاف روحی واجد اهمیت است و دو مورد دیگر نقش اساسی در حقوق اجتماعی، نمی‏توانند داشته باشند؛ اما مبادا تصور کنید که من با کمک الفاظ، شما را از مطلب اصلی که اختلاف مرد و زن است، دور کرده‏ام. خیر. فقط چند قدمی با من به بی‏راهه بیایید تا از طریق نزدیک‏تری به مقصد برسیم. یک دلیل دیگر هم بیاورم بعد به تمثیلی متوسل شوم: در حال حاضر زنان شهرنشین، عملا از حقوق و مزایایی برخوردارند که مردان صحرانشین از آن بی‏بهره‏اند. پس چه شد که در این مورد، مساله تقسیم بشریت به دو اردوی مرد و زن به هم خورد؟ علت آن، قدرتی است که زنان شهر واجد هستند. این قدرت عبارت است از مسایل زندگی و مبارزات متنوع‏تر و در نتیجه”درک بیشتر”. “درک بیشتر” این شاخص واقعی است.

 

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *