زن و مرد

غلامحسین خیّر

(قسمت اول)

مقاله ‏ای تحت عنوان “زن و اجتماع ما” (در شماره‏ی ۸ و ۹ مجله ‏ی معلم) ما را با حقیقت مسلمی رو به رو می‏سازد. این حقیقت تفاوت‏ های موجود زن و مرد است که اینک تمام مراجع اجتماعی ما از آن گفتگو می‏کنند. لیکن با توجه به این تفاوت‏ها و پیش از آن که در رفع تفاوت‏ها اقدامی شود، لازم است که جنبه‏ های مختلف آن زیر بررسی قرار گیرد. باید بدانیم:

  • تفاوت بین این دو موجود در یک مورد است یا موارد مختلف؟
  • اگر موارد، مختلف است آیا این موارد بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند یا نه؟
  • این تفاوت طبیعی است یا اجتماعی؟ و در هر حال منشا و علت آن چیست؟
  • اثرات اجتماعی این تفاوت چیست؟
  • از میان برداشتن تفاوت‏ها جبری است‏ یا اختیاری؟ ضروری است یا مفید؟ یا بی‏اثر؟
  • طریق صحیح از میان برداشتن تفاوت‏ها کدام است؟

من می‏کوشم تا پاسخی برای این سوالات پیدا کنم.

در میان مرد و زن سه تفاوت می‏توان تصور کرد:

یک- تفاوت در اعضا

دو- تفاوت در قوای جسمی

سه- تفاوت در قوای دماغی

اثبات تفاوت عضوی، به عهده دانشمندان علوم طب، طب روان شناسی، تشریح و وظایف ‏الاعضاست. اگر ما در این موارد تخصصی نداشته باشیم، اصلی‏ترین تاثیری که می‏توانیم برای آن حدس بزنیم، اثر حاملگی است که روی قوای جسمی و روحی زن اثر می‏گذارد. اگر برای شما پیش آمده باشد که یک کوله پشتی کوه نوردی را، یک هفته به روی پشت حمل کنید شاید تا حدی بتوانید بفهمید که حمل یک طفل در شکم برای مدت نه ماه، روز و شب، در خواب و بیداری، تا چه حد خستگی جسمی و عصبی، خلق تنگی، اندک‏بینی و زودرنجی پدید می‏آورد. هم چنین عادت ماهانه، تا حدی موجب خستگی جسمی و روحی است و تحمل را کم می‏کند. کم شدن تحمل حتی در نحوه تفکر و قضاوت اثر می‏گذارد.

عامل دوم آن است که به طور کلی، مقاومت زن در مقاربت بیش از مرد است. مرد از این لحاظ در هر حال موفق است؛ ولی موفقیت زن، با نیروی مرد فاعل نسبت مستقیم دارد و اگر زن توفیق نیابد، ضعف اعصاب، خشم، دل‏مردگی، خشونت اخلاقی، شک به اصل وفاداری و عفت و نزاع درونی، اثرات آن است.

اما به نظر من چنین نمی‏رسد که اثرات این اختلاف عضوی چندان تاثیری در روابط فی‏مابین مرد و زن و تعیین وضع اجتماعی و تاریخی ایشان داشته باشد؛ زیرا در مقابل هر یک از این ناراحتی‏ها که شمرده شد، وسایل متنوع‏تر و قوی‏تری برای جبران وجود دارد اما تا آن جا که من اطلاع دارم، تفاوت اعضا از حدود اعضا تناسلی و رحم و غدد مخصوص به آن‏ها تجاوز نمی‏کند و شامل اعضا اصلی از قبیل قلب و مغز و غیر آن‏ها نمی‏شود بنا بر این اثرات آن نیز فقط تا حدی است که مستقیما از وظایف همان اعضا نتیجه می‏شود. به علاوه این موارد، در صورتی برای زن نقص شمرده می‏شود که در عوض آن عوامل ضعیف کننده، برای مرد وجود نداشته باشد، حال آن که حقیقت بر خلاف آن گواهی می‏دهد.

تفاوت دوم در قوای جسمی است که خود از دو جهت قابل بررسی است:

یکی قدرت عضلات و یکی مقاومت اندام‏های بیرونی و درونی.

امروز چنین مشاهده می‏کنیم که نیروی عضلات مرد بیش از زن است. من از پیشرفت‏های جسمی زنان در رشته‏ های ورزشی صرف‏نظر می‏کنم و می‏پذیرم که تفاوت جسم، از لحاظ عضلات موجود است. ولی هیچ گونه دلیلی در دست ندارم که به موجب آن با برتری قوای جسمی مرد به طور مطلق موافقت کنم؛ زیرا قدرت جسمی تنها در درشتی پیکر و نیروی جا به جا کردن اشیا سنگین نیست. مقاومت بدن در مقابل سرما و گرما، مقاومت در کارهای جسمی و مقاومت در مقابل امراض را هم باید به شمار آورد و باید قدرت تحمل اعصاب را در راس همه قرار داد. در تمام این موارد اگر برتری با زن نباشد، با مرد هم نیست.

حالا ببینیم این اختلاف بر جنبه‏های دیگر چه اثری می‏تواند داشته باشد:

به سادگی می‏شود باور کرد که میزان قوای جسمی در کیفیت و کمیت اعضا بدن اثری ندارد. به عبارت دیگر اگر من ضعیف باشم به علت این ضعف، نمی‏توانم احتمال بدهم که ناگهان دو بر آمدگی در سینه‏ام آشکار شود. بنابراین تفاوت قوای جسمی در تفاوت اعضا بی‏اثر است. ولی در قوای روحی، مساله کمی بغرنج‏تر است. دیده‏ام که بعضی ضعف قوای جسمی را موجب و علت ضعف قوای روحی می‏پندارند؛ ولی تصور می‏کنم که طب و طب روان‏شناسی و سایر علوم مربوط به این مساله، بتواند گواهی دهد که برتری قوای جسمی و عضلانی، مستلزم برتری قوای فکری نیست. اما بر خلاف آن، سلامت و بیماری است که تاثیر عمیق و اساسی در قوای روحی و جسمی و عضلانی دارد.

هر نوع بیماری بر اعصاب اثر می‏گذارد و اعصاب اثر مستقیم روی مغز دارد و در نتیجه قوای دماغی (که در این مقاله به قوای روحی تعبیر شده است) متاثر می‏گردد. یک بیمار، بدبین، کج‏خلق، زودرنج، ترسو، دیرباور، عصبانی، مایوس، بی‏شهامت و ضعیف الاراده است؛ تفکر و قضاوت صحیحی ندارد و ارتباط مسایل مختلف را به درستی درک نمی‏کند و استنتاجات وی نادرست. تنها خوب کار نکردن ریه‏ها و در نتیجه نرسیدن اکسیژن کافی به بدن، سراپای جسم و به تبع آن، تمام فعالیت‏های دماغی را متاثر می‏سازد. به اثرات ناشی از یک لوزه‏ی چرکی و یا بیماری دندان‏ها فکر کنید. حال آن که جسم سالم از تمام این معایب روحی برکنار است؛ مگر اینکه علل مضاعف دیگری در میان باشد. ولی بر عکس اگر بدنی سالم، اما از احاظ عضلات ضعیف باشد نه تنها دلیل ندارد که گرفتار این معایب باشد بلکه امتیاز مهمی هم به دست می‏آورد.

مردی را به نظر آورید که به نیروی خود متکی است. چنین فردی در مقابل هر مشکلی به وسیله ‏ای متوسل می‏شود که از هر وسیله ‏ی دیگر زودتر خود را به او نشان می‏دهد و آسان‏تر در اختیارش قرار می‏گیرد. این وسیله بازو است. تجسس وسیله برای او، منحصر به توجه به بازو است. کافی است به خاطر آورد که صاحب بازوان نیرومندی است؛ بنا بر این هیچ احتیاجی به تفکر و مطالعه و مال‏اندیشی و چاره ‏جویی ندارد. اما انسانی را به خاطر آورید که بازوان نیرومند ندارد. اگر چنین کسی در مقابل مردی نیرومند قرار بگیرد، تجسس وسیله برای او چندان ساده و کوتاه نیست، نجسس بیشتر مستلزم تفکر بیشتر و فعالیت دماغی بیشتر است. این مساله را روی اطفال به سادگی می‏شود به تجربه رسانید.

ادامه دارد

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *