شعر
هر زمان که این ترانه را با صدای «معین» گوش میکنم به یاد عزیزم «حمید» میافتم. او که در اوج نوجوانیام پنجرهای گشود تا...
مشاهده بیشتر»
بهناز حسامیان افسانهای خواندهام، دیدم که در آن جز نشانهی از مکر نیست... خواندهام و به چشم خود دیدهام بیمهری آدمهارا... گذشتم از پی...
مشاهده بیشتر»
ما از دور نوری میبینیم بهناز حسامیان از دور نوری را میبینم؛ گویی قرار است هر زمان که میگذرد روشن و روشنتر شود. از...
مشاهده بیشتر»
هم قسم هما میرافشار عزیز همقسم مگر، که مرگِ من تو را دگر، ز قلبِ من جدا کند فدای چشمِ مستِ تو، اگر به...
مشاهده بیشتر»
هما میرافشار تو را قسم به حقیقت، تو را قسم به وفا تو را قسم به محبت، تو را قسم به صفا تو را...
مشاهده بیشتر»
دوست دارم تنها بمانم بهناز حسامیان میان این همه گلهای یاس، دوست دارم تنها بمانم. رو به روی آن دو چشمان سبز، فقط صدای...
مشاهده بیشتر»
بهناز حسامیان دلم دوتا گوش که عمق کوچکی نداشته باشد، میخواهد. هر چه بگویم باز برای شنیدن حرفهایم جا داشته باشد، پر نشود. دلم...
مشاهده بیشتر»
هما میرافشار مهرورزان زمان های کهن هرگز از خویش نگفتند سخن که در آن جا که تویی بر نیاید دگر آواز از من ما...
مشاهده بیشتر»
بهناز حسامیان این جا هوا مه آلودهست... . اما در دلم هوا صاف و آبیست... . انگار از آسمان برایم نوید آمدهست که تو...
مشاهده بیشتر»
بهناز حسامیان گلدان خانهی من گل داده است بهار دیر به خانه و کاشانه اش سر زده نوید از خبری شاد میدهد انگار زمانه...
مشاهده بیشتر»