قسمت هفتم
غلامحسین خیّر
نویسندگان در عین این که مدعی هستند زبان را وسعت میبخشند با بیقیدی نسبت به دستور زبان به فساد آن کمک میکنند. فساد کنونی زبان نتیجهی همین بیقیدیها است. حق با ایشان است که محتوی را بر شکل و در شکل موضوع و ترسیم را بر فصاحت و بلاغت و بدیع، مرجح میدارند؛ زیرا گفته شد که این سه فن در حکم پیرایهاند و اصل از پیرایه مهمتر است. لیکن پیرایهی مقتضی زیبایی شناسی زمان، نه تنها لطمهای به نوشته نمیزند بلکه فهم مطلب را ممکن و آسان میکند، بر جاذبه نوشته میافزاید و خود یک درجه از کمال است. از این گذشته اگر بدیع سراپا پیرایه است، فصاحت و بلاغت در عین این که پیرایهاند اصل نیز محسوب میشوند زیرا فهم یک جمله مغشوش برای ملتی که عادت دارد هر کلمه را در جای مخصوص خود قرار دهد تا بتواند بگوید و بفهمد، مشکل و گاهی محال است. چنان که اگر فاعل و مفعول جای خود را عوض کنند معنی نیز سراپا معکوس میشود.
اگر خوانندگان فقط با چنین آثار هنری تماس داشته باشند پس چگونه امیدوار باشیم که ذوق ایشان تلطیف گردد و ذهنشان برای آثار بغرنجتر هنری آماده شود؟ و مگر نه این که امروز لغاتی با مفاهیم مختلف مترادف محسوب میگردند؟ اگر نویسندگان نتوانند یا نخواهند لغات را به جای خود، با مفهوم صحیح آن، به کار برند، مردمی که آن مفاهیم را همانند دانستهاند چگونه و به چه وسیله بیاموزند که مفاهیم نزدیک را از هم تمیز دهند و بیان کنند؟
لغت خرسند به معنای خوشحال به کار رفت، حال آن که برای لغت خوشحال لغتی داشتیم که رسا و زیبا بود ولی پس از استعمال لغت خرسند به معنای “خوشحال” دیگر برای “قانع” که مفهوم اصلی آن است، جز همین لغت عربی وسیله دیگری باقی نماند. اگر زبان پیش نرود، ادبیات نیز پیشرفتی ندارد.
نویسندگان ما نه تنها لازم است شکل آثار هنری را در زمینههای زیبایی لغات و ترکیبات و تعبیرات و استحکام و قدرت بیان در نظر گیرند بلکه هم چنین لازم است که تا حد معین، نه چندان که مردم را گریزان سازد، از ذوق مردم فاصله بگیرند، بالای سر مردم قرار یابند و اجتماع را قدم به قدم به سوی خود بکشند، هر نویسنده از توقف در مراحل پیشین خودداری کند، آهسته پیش برود و به تعبیر کودکانه، مردم را تاتیتاتی به پیش ببرد.
بسیاری از نویسندگان ما یا خود را از ادبیات گذشته بینیاز میدانند و یا امکان نیافتهاند که با گنجینه گذشتگان آشنا شوند. اگر ما زیبایی شناسی گذشته را در نیابیم ذوق معاصر پرورش کافی نخواهد یافت.
هیچ ملتی با وجود انقلابات هنری، خود را از آثار پیشینیان بینیاز نمیداند. ما میتوانیم در مواردی که زیبایی شناسی گذشته با زیبایی شناسی حال هماهنگی دارد یا بتواند داشته باشد، زیبایی شناسی گذشته را در همان موارد زنده کنیم و نشان دهیم و دنبال کنیم، لکن در موارد اختلاف، میتوانیم زیبایی شناسی حال را برگزینیم. با چنین شیوهای میتوان امیدوار بود زیبایی شناسی حال و آینده نسبت به زیبایی شناسی گذشته سیر تکاملی داشته باشد نه سیر نزولی. چنان که از قرن هشتم تا سی سال پیش، چنین بود و در بعض موارد تا حال دوام یافته است.
روشن است که در زمینهی لغات و پساوندها زیبایی شناسی امروز با زیبایی شناسی گذشته اختلاف دارد اما هم چنین بسیاری از لغات غیر مصطلح که در گذشته مصطلح بودهاند و در عصر حاضر به علت بیخبری مردم از آنها متروک ماندهاند امروز هم ارزش و قابلیت آن را دارند که مصطلح گردند و اگر میبینیم که امروز این دسته از لغات کنار رفتهاند، به نظر من از تکامل زیبایی شناسی ما نیست بلکه از فسادی است که از قرن هشتم دامن گیر زبان و ادبیات ما بوده است. ( بسیاری از علل اجتماعی و سیاسی این فساد امروز در میان نیست و به همین علت است که زبان و ادبیات دوباره به راه تکامل افتاده است.)
باز آوردن این لغات و اصطلاحات، نه تنها موجب ضعف زبان نمیشود و نه فقط بازگشت به گذشته نیست، بلکه گنجینههای پنهان شده را عرضه میکند.
اگر در چند ده سال اخیر ادبیات فارسی به مقیاس وسیع گسترش یافته است نه به علت تکامل زبان و پرورش ذوقها، بلکه به نظر من به علت آشنایی کمی با ادبیات اروپا و به خصوص وارد شدن مفاهیم و مباحث نو و مقتضی زمان در ادبیات بوده است؛ به همین علت ادبیات معاصر از جهت محتوی، توانست بر ادبیات گذشته برتری یابد ولی اگر گذشتگان به یاری پساوندها و پیشاوندها و بسیاری لغات دیگر (که امروز فقط به علت عدم آشنایی به آنها نه به علت تنافر طبع، متروک است) میتوانستند مفاهیم مورد نظر را به سهولت بیان کنند، امروز که از یک طرف مفاهیم وسعت یافته است و از طرف دیگر دستور زبان ضعیف و مغشوش گردیده، عمل انتقال مفهوم مشکلتر شده است و الفاظ فارسی در مقابل مفاهیم، نقض بیشتر نشان میدهند.
لازم بود که تمام وسایل تفهیم زبان، هم چون لغات، پساوندها و پیشاوندها، اصطلاحات، ترکیبات و جملات، نسبت به گذشته تنوع بیشتری بپذیرند، حال آن که معدودتر شدهاند.
اگر تعصب فرار از گذشته نباشد ما میتوانیم از لغات و اصطلاحات متروک، آن مقدار را که با زیبایی شناسی معاصر هماهنگی دارند، زنده کنیم.
مسلما هیچ یک از مخالفان این لغات، علیرغم مخالفت خود، از شنیدن لغت “پایاب” به معنای قسمتی از دریا که پا به ته آن میرسد و یا “سوار” به معنای پیرایهی زنان دلخور نمیشود ولی دوستان ما به جای تجسس این لغات کلمه “دستاق” را به جای زندان به کار بردند و گویا هم اینان هستند که مدعی مخالفت با هر نوع تمایلی به گذشته میباشند. آیا زنده کردن این لغت (اگر چه برای مفهوم آن لغتی زیباتر داشتیم) و عدم قبول پایاب که برای مفهوم آن جز همین لغت چیزی نداشتیم دلیل فساد ذوق نیست؟
متروک ماندن پساوندها و پیشاوندها و پارهای لغات و اصطلاحات و به خصوص تهمد عدهای از معاصران در به کار نبردن آنها موجب یک نقص دیگر نیز شده است: زبانشناسان تکامل یک زبان را از قرائنی تشخیص میکنند که یکی از آنها کوتاهی لغات، پس از تغییرات مختلف و کوتاهی جملات، در نتیجه استفاده از قواعد زبان است. به تعبیر دیگر الفاظی کوتاه که توانایی بیان مفاهیم مفصل را داشته باشند و اختصار روابط و حروف اضافه و وسعت معنی افعال نماینده قدمت زبان است و زبان یکی از مسایلی است که هر چه بر عمر آن افزوده شود نه تنها کهنه نمیگردد بلکه غنیتر و وسیعتر و رساتر میشود.
هر زبان شناسی چون دریابد که لغت زیبا و کوتاه “ناهید” شکل تکامل یافته لغت ثقیل و پر طول و عرض”آناهیتا” است، قدمت زبان و تکامل مدامی آن را در مییابد و نیز هر چه کلمات کوتاهتر و هر چه روابط و حروف اضافه فشردهتر و پساوندها و پیشاوندها، رساتر باشند، جمله زیباتر و کوتاهتر است. برای بیان یک مفهوم، گاهی میتوان به جای یک جمله، یک کلمه به کار برد. راز ایجاز سعدی همین است.
ادبیات معاصر نه تنها نتوانست وسایلی تازه با همان کمال و رسایی برای بیان پدید آورد، بلکه وسایل رسای گذشته را نیز که با زیبایی شناسی معاصر تعارض نداشتند، نتوانست بشناسد. اگر چیزی شناخته نشود، همآهنگی یا ناهمآهنگی آن با مقتضیات موجود، آشکار نمیگردد.
زبان فارسی لغات بسیار دارد که مردم از آنها بیخبرند؛ این جهل را نباید دلیل فرار مردم از آن لغات دانست، بلکه باید این لغات را به اجتماع عرضه کرد تا آن چه مورد پسند مردم معاصر است، جای خود را باز کند و ما بقی متروک گردد.