مهندسحسین شاهاویسی
«نادرشاه افشار»، مردی بزرگ در سرزمین ایران است. (او زادهی ۱۰۶۷خورشیدی در کلات نادری و جانباختهی ۱۱۲۶ خورشیدی در قوچان میباشد) نادرشاه افشار، پیش از پادشاهی، «نادرقلی» خوانده میشد؛ ملقب به «تهماسبقلیخان» از ایل افشار خراسان که از ۱۱۱۴ تا ۱۱۲۶ خورشیدی پادشاه ایران و بنیانگذار دودمان افشاریه بود. او از مشهورترین پادشاهان ایران، پس از اسلام است. سرکوب افغانها و بیرون راندن عثمانی و روسیه از کشور و تجدید استقلال ایران و نیز فتح دهلی و ترکستان و جنگهای پیروزمندانهی او سبب شهرت بسیارش شد. هم چنین او آخرین کشورگشا و فاتح آسیایی است.
«نادرشاه»؛ فرزند شمشیر، وآخرین فاتح مشرق زمین…
بیگمان نالایقترین پادشاه صفوی و ایران در درازای تاریخ، نهمین پادشاه صفوی، «شاهسلطانحسین» بود که تمام زندگی خود را صرف عقاید مذهبی کرد و… . سرانجام حکومتش به دست «محمود افغان» سرنگون و بعد از مرگ محمود، قدرت به دست «اشرف افغان» افتاد. در طول مدت حکومت ننگین افغانها، ایران توسط افغانها، روسها و ترکان عثمانی اشغال شد و ایرانیان سختترین، خفتبارترین و هولناکترین شرایط را تحمل میکردند. تا این که نادرشاه فرزند شمشیر و آخرین فاتح مشرق زمین سر بر آورد.
اشرف افغان و لشکریانش پس از شکستی خفتبار از نادر و سپاهیانش، در اصفهان و دامغان، به قندهار و هرات گریختند. نادر در پی آنان، قندهار را محاصره کرده و بسیاری از لشکریان افغان را کشت و تارومار کرد. حدود ۸۰۰ تن از افسران و جنگجویان افغان، به دهلی گریخته و به دربار «محمدشاه» پناهنده شدند. نادر چندین بار تقاضای استرداد آنان را نمود. درباریان هندوستان نه تنها ترتیب اثری ندادند، بلکه آخرین فرستادگان نادر را نیز گردن زدند. زیرا معتقد بودند که نادر، شجاعت و سپاهیانی آماده که توانایی جنگ با ارتش پرشمار و قدرتمند هندوستان را داشته باشد، ندارد. اما، نادر فرزند شمشیر، تمامی محاسبات دربار محمدشاه را بهم ریخت. هندوستان را فتح و افسران افغان را در دهلی به دار آویخت. سپس کار به جایی رسید که محمدشاه امان خواست. نادر در قبال کلید خزانه سلطنتی، هندوستان و محمدشاه را رها کرد و فاتحانه با غنایمی ارزشمند و پرشمار به ایران بازگشت.
نادرﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ترکیه، ﺍﺧﻄﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ هر چه سریعتر ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ. ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ گستاخانه، ﺷﻌﺮ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﺁﻥ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺎﺩﺭ میفرستد:
“ﭼﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻗﺸﻮﻧﻢ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ
ﺳﺤﺮﮔﻪ ﻧﻈﺮ ﺑﺮ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﮐﻨﯽ
ﺍﮔﺮ ﺁﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺣﯿﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ
ﺯ ﭼﻨﮓ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻧﺠﺎﺗﻢ ﺩﻫﺪ
ﭼﻨﺎﻧﺖ ﺑﮑﻮﺑﻢ ﺑﻪ ﮔﺮﺯ ﮔﺮﺍﻥ
ﮐﻪ ﯾﮑﺴﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ!”
ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺦ، مینویسد:
“ﭼﻮ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﺷﻮﺩ
ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺯ پیشاش ﮔﺮﯾﺰﺍﻥ ﺷﻮﺩ
ﻋﻘﺎﺏ ﺷﮑﺎﺭﯼ ﻧﺘﺮﺳﺪ ﺯ ﺑﻮﻡ
ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺧﺮﺍﺳﺎﻥ، ﺩﻭ ﺻﺪ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﻡ
ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﯾﺰﺩﺍﻥ ﺩﻫﺪ رونقم
ﺑﻪ ﺍﺳﮑﻨﺪﺭﯾﻪ ﺯﻧﻢ ﺑﯿﺮقم”
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ، نادر، ﺩﺭ ﻧﺒﺮﺩﯼ ﺳﻬﻤﮕﯿﻦ، ﺍﺭﺗﺶ قدرتمند «ﺗﻮﭘﺎﻝ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﭘﺎﺷﺎ» ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺳﺮﺩﺍﺭ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ترکیه ﺭﺍ ﺩﺭ ﻫﻢ ﮐﻮﺑﯿﺪ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭﻃﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﺮﮐﺎﻥ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ متجاوز ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﮔﺮﻓﺖ.
بدون تردید ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ، ﻧﻮﺑﺖ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺑﻮﺩ. ﺩﺭ ﺍﻭﺍﺧﺮ ﺟﻨﮓ ﺑﺎ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ، ﺩﺭ ﻣﻨﻄقهی ﻗﻔﻘﺎﺯ، ﻧﺎﺩﺭﺷﺎﻩ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺖ ﺳﻬﻤﮕﯿﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﺶ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ تخته ﺳﻨﮕﯽ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﺳﻔﺮﻩﺍﺵ ﺭﺍ ﭘﻬﻦ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﮑﻪﺍﯼ ﻧﺎﻥ ﻭ ﭼﻨﺪ ﭘﯿﺎﺯ نهاده بودند. ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﺎﻝ فرمان ﺩﺍﺩ ﺳﻔﯿﺮ ﺭﻭﺳﯿﻪ «ﮔﺎﻟﯿﺘﺰﯾﻦ» ﺭﺍ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﺭﺗﺶ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺵ آﻭﺭﺩﻧﺪ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﺯ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺷﻤﺸﯿﺮ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ میکرﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﻨﻪ ﻧﺒﺮﺩ ﻭ ﮐﺸﺘﻪﻫﺎﯼ ﻋﺜﻤﺎﻧﯽ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: “آﻗﺎﯼ ﮔﺎﻟﯿﺘﺰﯾﻦ، ﺳﺮﯾﻌﺎ ﺑﻪ ﺩﻭﻟﺖ ﻣﺘﺒوعتاﻥ ﺍﻃﻼﻉ ﺩﻫﯿﺪ ﮐﻪ ﺍﺭﺗﺶ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ هر چه سریعتر ﺗﺮﮎ ﮐﻨﺪ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﻤﺎمی سپاهیانتان ﺭﺍ از دم تیغ گذرانده ﻭ ﺍﺟﺴﺎﺩﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽﺭﯾﺰﻡ.” ﮔﺎﻟﯿﺘﺰﯾﻦ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺧﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﺎن رﻭﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻠﮑﻪ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﻧﻮﺷﺖ: “ﻧﺎﺩﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﻥ میداد. چه بسا این مرد قادر است روسیه و حتی اروپا را به تصرف در آورد، ﺻﻼﺡ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ هر چه سریعتر ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﯿﻢ.” ﺍﺭﺗﺶ ﺭﻭﺳﯿﻪ ﭘﯿﺮﻭ ﺁﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺩﺭ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ یک ماه ﺧﺎﮎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﻫﯿﭻ ﺟﻨﮕﯽ ﺗﺮﮎ کرد.
و کلام آخر: ملتی که تاریخ کشورش را نداند، سزاور بردگیست! امید است خواندن تاریخ ایران باب شود و افتخارات گذشته دور و نزدیک برای هر ایرانی غیرتمندی یادآوری شود.