ناگفته هايي از رويدادهای ۹ اسفند ۱۳۳۱

ناگفته هايي از رويدادهای 9 اسفند 1331

خسروسيف
قسمت اول
وقايعي که در روز ۹ اسفند به وقوع پيوست، حادثه اي تصادفي که در اثر تصميم شاه به مسافرت خارج از کشور رخ داده است نبود. براي شناخت و چگونگي اين حادثه مي بايد به مقدمه چيني و برنامه ريزي که به وسيله عده اي از قبل در مخالفت با دولت مصدق انجام شده بود و آن را رهبري مي کردند توجه کافي داشت. اين حادثه را که در حقيقت توطئه ای از پيش تعيين شده بود را در دو بخش مدنظر قرار داد:
۱- زمينه چيني و برنامه ريزی:
رويداد ۹ اسفند در اثر اختلافاتي که بين دولت و دربار بود به وسيله افرادي مشخص به چالش کشيده شد و در نهايت مي توان گفت به زور آزمايي بين “آيت الله کاشاني” و “مصدق” مبدل شد، مخالفان مصدق در پشت سر شاه سنگر گرفتند، در اين رابطه بايد به صحنه گردان هاي اصلي، آيت الله کاشاني و “بهبهاني” اشاره داشت، در اين زمان رابطه آقاي کاشاني و دربار با پا درمياني “علاء” حسنه بود به نحوي که کاشاني به اتفاق دکتر “شروين” و “مصطفي کاشاني” از انجمن خيريه کانون کار و آموزش سازمان شاهنشاهي ديدن کرد و در بازديد شاه در چهارم آذر ماه ۱۳۳۱ از اين انجمن اظهار رضايت کرده بود و در اين ديدار دکتر شروين دوست صميمي و نزديک آيت الله کاشاني مطالبي به اطلاع شاه مي رساند. نزديکي کاشاني و دوستان او با دربار و مخالفان دولت در حقيقت جهت ضربه زدن به متحد قديم خود دکتر مصدق بود، چه مصدق را رفيق خود مي پنداشت! که او را به حاشيه رانده بود، از سوي ديگر تعدادي از وکلاي مخالف که در راس آن ها “حائري زاده” قرار داشت، فراکسيوني به نام ۹ اسفند در مجلس تشکيل داد که بعدا فراکسيون آزادي نام گرفت و آقايان “حميديه”، “بهادري”، “پوراشرافي”، “صراف زاده”، “افشار صادقي”، “فقيهي شيرازي”، “پورسرتيپ” و “احمد فرامرزي” در اين گروه عليه مصدق فعاليت مي کردند.
آيت الله کاشاني در اوايل سال ۱۳۳۱ سعي کرد تا مقابله خود را با دکتر مصدق و نزديکي با شاه را غير شخصي و طبيعي جلوه دهد از اين رو در مصاحبه اي که با مجله مصري “المصور” داشت در پاسخ به اين که سابقه شما در مخالفت شما با شاه آيا دچار تغييري شده است که اکنون به حمايت از ايشان پرداخته ايد؟ مي گويد: “مسافرت شاه در آن شرايط موجب فتنه و فساد در ايران مي شد و اوضاع خطرناکي به وجود مي آورد به اين جهت مانع مسافرت شاه شدم.” و در رابطه با حمايت از شاه ضمن تاييد او اظهار مي دارد که:”شاه ما کاملا با “فاروق” فرق دارد. او جوان فاسد و ديکتاتور مستبدي نيست بلکه مردي معقول و تحصيل کرده است.” تمام سعي کاشاني بر اين است که ميان خود و شاه بر وجوه اشتراک انگشت گذارد.
از طرفي در اواخر فروردين سال ۳۱ بنا بر نوشته نشريه (اولوس) چاپ ترکيه در ملاقاتي با “هندرسون” او از سفير آمريکا مي خواهد که به دولت متبوعش آمريکا اطلاع دهد که او و شاه از مخالفان کمونيست ها در ايران هستند و شکست آن ها در اين مبارزه به پيروزي کمونيست ها منجر خواهد شد.
بايد توجه داشته باشيم با موقعيت کاشاني در ميان مخالفان مصدق از اسفند سال ۳۱ تمام افراد ضد مصدقي با گرايشات مختلف به دور کاشاني جمع مي شوند و بنا به اظهار دکتر “بقايي”: “اين که هدف ما در آينده تقويت مقام سلطنت بوده و رهبري اين امر به عهده کاشاني محول گرديده است.” يک ماه بعد اداره آگاهي گزارش مي دهد کليه مخالفان دولت، اطراف کاشاني جمع شده اند و به مبارزات خود جنبه مذهبي داده اند. برنامه ريزان وقايع ۹ اسفند بقايي و حائري زاده کوشش مي کردند نشان دهند مصدق به فکر بر اندازي سلطنت مشروطه و سرنگوني شاه است، از اين رو مي بايست قبل از اين که او در اين امر موفق شود بايد او را برکنار کرد.

از سوي ديگر شبکه سياح به سرپرستي “کاظم سياح” فعاليت جدي در جهت برکناري دولت مصدق داشت و در دامن زدن به اين که مصدق در فکر تغيير رژيم است نقش اساسي داشت و اين خط به وسيله تمام نيروهاي مخالف مصدق دنبال مي شد و در اين زمينه “رحيم زهتاب فرد” از ياران نزديک “سيد ضياء الدين طباطبايي” با مقالاتي مخفي و پلي کپي شده به شدت فعال بود. آيت الله کاشاني که اوج حمايتش از دکتر مصدق در ۳۳ تير بود و نقش او در اين روز فراموش شدني نيز نخواهد بود ولي بايد توجه داشت اين حمايت فقط به دليل مخالفت او با “قوام السلطنه” بود چه اگر شخص ديگري به جاي او بود چنين حمايتي از طرف ايشان انجام نمي پذيرفت و خود اين حمايت از دولت براي او انتظاراتي و توقعاتي ايجاد نموده بود که در کار دولت و عزل و نصب ها دخالت مي نمود که اين به هيچ وجه مورد قبول دولت نبود؛ در نتيجه اين امر انگيزه اي شد براي آقاي کاشاني که در صف مخالفان دولت قرار بگيرد و اين گروه مخالف دولت ملي را رهبري نمايد و افرادي چون بقايي، حائري زاده، “مکي”،… که از ابتدا هر چه بيشتر اين مخالفت ها را از هر سو دامن مي زدند تا آن جا که آقاي کاشاني براي عزل دکتر مصدق و آوردن جانشين او با افراد و گروه هاي مخالفان ارتباط مي گيرد و به وسيله دوستانش با هندرسون سفير آمريکا ارتباط برقرار کرد و از سويي با علاء وزير دربار به رايزني براي نخست وزير آينده پرداخت و از چند نفر به عنوان نامزد نام برد که پس از سلسله ارتباطاتي با آوردن “زاهدي” موافقت کرد.
از سوي ديگر به دليل توطئه پي در پي بر عليه مصدق که تماما با شرکت زاهدي انجام مي شد در روز ۹ اسفند ۳۱ زاهدي طبق ماده پنج حکومت نظامي بازداشت مي شود. وقتي اين خبر را به کاشاني مي دهند بسيار عصباني مي شود و ناگهان تصميم مي گيرد شخصا به طرف شهرباني حرکت کرده و با ملاقات با زاهدي از او دلجويي نمايد. البته قابل ذکر است در جرايد آن روز نيز منعکس شده است. بعضي از نمايندگان و روحانيون پس از توقيف زاهدي براي آزادي او به نخست وزير مراجعه کرده اند تا بالاخره پس از ۱۳ روز قبل از پايان سال زاهدي از زندان آزاد مي شود و بايد توجه داشت از مهر ۱۳۳۱ روابط سياسي نزديکي ميان کاشاني و زاهدي جهت جايگزيني مصدق به وجود آمده بود.
اين توطئه ها هم چنان ادامه داشت، چنانچه در ۱۲ بهمن ۱۳۳۱″ابوالقاسم خان بختياري” در ايذه سر به شورش برداشت و با قيام مسلحانه به يک ستون ارتشي در يکي از مناطق نفت خيز جنوب حمله نمود. بدين ترتيب علاوه بر کارشکني هاي معمول که از سوي دست نشاندگان انگلستان صورت مي گرفت اين هم به آن اضافه شد با توجه به تسليحاتي که از نوع اسلحه برنو، تعداد زيادي مسلسل در اختيار داشتند که اين خود شک بر انگيز بود و از سوي ديگر معلوم شد که در ميان افراد شورشي بختياري تعدادي از افسران بازنشسته ارتش حضور داشتند.
از سوي ديگر ادعا شد دويست تا سيصد هزار فشنگ از ذخاير دانشکده افسري به دستور “شاهپور عليرضا” در اختيار ايل بختياري قرار گرفته است. بايد توجه داشته باشيم که اين واقعه درست دو هفته قبل از ۹ اسفند به وقوع پيوسته، در اين زمان شايعاتي غير واقع که مصدق کسالت دارد و از نظر اعصاب مشکل پيدا کرده است از سوي مخالفان در سطح جامعه پراکنده مي شود.
بدين ترتيب از هر سو دولت ملي مصدق که در حال مبارزه اي سخت با استعمار خارجي بود در فشار قرار گرفته و بالاخره در همين زمان ۳۳ بهمن دکتر مصدق با نماينده شاه تماس گرفته و پيغام داده که بيش از اين نمي تواند شاهد طرز برخورد و رويه غير دوستانه شاه باشد لذا در ۲ اسفند استعفا خواهم داد و طي سخناني مطالبي در اين زمينه به استحضار مردم خواهم رساند. شاه مشوش مي شود و بلافاصله علاء را پيش مصدق مي فرستد.
در ملاقاتي که روز شنبه ۱ اسفند بين علاء و مصدق صورت مي گيرد مصدق نسبت به تصميمي که گرفته قاطعانه مي ايستد و مي گويد که در اعتراض به تحريکاتي چون مساله ايل بختياري و دخالت هاي ملکه مادر، “اشرف” و عليرضا پهلوي در پنجم اسفند استعفا خواهد داد. شاه مجددا پيغام مي فرستد که آماده است براي مدتي از ايران خارج شود و تا زماني که مصدق خواستار برگشت او نگردد در خارج کشور منتظر بماند. در اين جا مصدق به علاء مي گويد شاه به هيچ وجه نبايد کشور را ترک کند.
) ادامه دارد

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *