زیبایی شناسی معاصر در نثر فارسی (قسمت دوم)

غلامحسین خیّر

رسم بر این است، که هر نویسنده که می‏خواهد نویسنده‏ی اشرافی نباشد، موضوع نخستین نوشته‏های خود را سرگذشت انسانی قرار می‏دهد که در کام محرومیت‏ها زجر می‏کشد، بدون آن که علت محرومیت‏های خود را بشناسند؛ ولی بعد کم‏کم به علت محرومیت‏های خود، پی می‏برد و نبرد با آن را سرلوحه‏ی برنامه خود قرار می‏دهد. ولی چون نویسنده، آن محرومیت‏ها را درک نمی‏کند اثری به وجود می‏آورد که از عمق و واقع‏بینی و جاذبه بی‏بهره است. ما می‏توانیم ظواهر محرومیت‏ها را بیان کنیم. ما می‏توانیم گرسنگی یک گرسنه را نشان دهیم؛ ولی از آن چه بر روح وی می‏گذرد بی‏خبریم. زیرا احساس همانند، هنگامی کسب می‏شود که وضع همانند، به وجود آید و نویسندگان ما هیچ یک به نظر نمی‏رسد که گرسنگی کشیده باشند. سرما از نظر کسی که در اتومبیل خود نشسته است و به ریزش زیبای برف می‏نگرد، با کسی که در صف اتوبوس به انتظار، وقت می‏گذراند و با کسی که برهنه و لرزان در کنار خیابان راه می‏رود و صبح، نعش او را در گوشه‏ای خواهند یافت،  معنی و مفهوم یکسان ندارد. ما می‏توانیم تاثیری را که از دیدن یک برهنه در سرما احساس می‏کنیم، بیان کنیم؛ ولی از آن چه مرد برهنه احساس می‏کند، اطلاعی نداریم؛ از ادراک اثری که سوز برف، روی پوست او، روی اعصاب او و روی مغز او، می‏گذارد، ناتوانیم. بدون داشتن وضعی مشابه با او، می‏توان کم و بیش وی را درک کرد؛ ولی، در اقل، به این شرط که فرهنگ این مردم را بشناسیم، زبان‏شان را بفهمیم، تمایلات، احساسات و غرایزشان و نحوه‏ی بیان‏شان را دریابیم، خشم و کین و محبت و گذشت ایشان را از نزدیک، مشاهده کنیم، یعنی در میان ایشان زندگی کنیم. از این طریق، اگر نمی‏توان آن‏ها را چنان چه واقعا هستند، دریافت؛ ولی توفیق ممکن، به دست می‏آید، باز هم نه به اندازه‏ی کسی که خود از این طبقه بر می‏خیزد. کدام یک از نویسندگان ما به چنین کاری دست زده‏اند؟!

برای ما تقریبا همیشه این وضع پیش می‏آید که در حال اشتغال به کاری غیر از هنر، به هنر فکر می‏کنیم و در حین انجام کار هنری، به هزار گرفتاری مربوط به زندگی مشغول می‏شویم. از طرفی ما نمی‏توانیم امیدوار باشیم که از دل طبقات مردم ایرانی، نویسنده‏ای به مانند «گورکی» ظاهر شود و اصولا امثال گورکی در تاریخ بشر، انگشت شمارند. کسی که، برای امرار معاش، به هر دردی می‏زند و حتی اگر لازم باشد، گدایی می‏کند و یا در هر روز شانزده ساعت کار کشنده دارد، هرگز به خواندن و نوشتن موفق نخواهد شد که گورکی بشود. گاهی یک ایرانی از سنین هفت و هشت مجبور است خود را در کام زد و خورد و تضاد منافع فردی و اجتماعی قرار دهد تا لقمه‏ای نانی فراهم آورد. از طبقه‏ی اشراف نیز، اگر کسی هوس کند قلم به دست گیرد، مسلما تمایلات و خوش‏گذرانی‏های طبقه خود را بیان خواهد داشت و یا اگر دارای پاره‏ای احساسات بشری هم باشد‏، کمی برای مردم دردمند، دلسوزی خواهد کرد. هیچ هنری در میان طبقات اشرافی‏، اجتماعی نمی‏تواند باشد. هنر در این طبقه فقط به منظور تفنن و سرگرمی است و هنر اگر تا مقام تفنن تنزل یابد، اگر هم بشود آن را هنر دانست، هنری ناقص است؛ از نظر محتوی، خالی و بی‏ارزش و از نظر شکل، پر زر و زیور و مبتذل است. تولستوی نیز یکی بود. ما نمی‏توانیم هم‏وطنان خود را تمسخر کنیم که چرا بعض انواع نوشته‏ها را هنوز به وجود نیاورده‏اند و فقط به نوول و مقاله پرداخته‏اند و در همین دو پدیده نیز ضعف نشان داده‏اند.

اگر قبول کنیم کثرت خوانندگان وسیله تشویق نویسندگان و یکی از شرایط پرورش ذوق‏ها و پیشرفت تنقید و هنر است، آن گاه، می‏توانیم بفهمیم که اگر ادبیات غرب پیش می‏رود، به علت وجود میلیون‏ها خواننده است. حال آن که از بیست میلیون جمعیت تخمینی ایران، بیش از نیمی به زبان محلی خود سخن می‏گویند و از ما بقی، اگر اطفال و پیرانی که دیگر به خواندن قادر نیستند، مستثنی گردند، هم چنین دهقانان و طبقاتی از شهرنشینان که سواد خواندن و نوشتن ندارند و از آنان که عادت به خواندن دارند، کسانی که فقط شب‏ها روزنامه می‏خوانند جدا گردند، تقریبا دیگر هیچ نمی‏ماند و اگر تمام باسوادها را کتاب‏خوان به حساب آوریم، باز هم تعداد کمی خواننده خواهیم داشت.

مطبوعات (روزنامه‏ها و مجلات) فقط نوشته‏های مبتذلی را که فاقد ارزش هنری و عمق و واقعیت است، به خود راه می‏دهند و ناچار نویسندگان ما یا باید فقط برای خودشان بنویسند و بایگانی کنند و یا به نوشتن مطالب بازاری و روزنامه‏پسند بپردازند. گردانندگان مطبوعات ما معتقدند که مردم از درک آثار بغرنج هنری ناتوانند و به همین علت از درج آن خودداری می‏ورزند. ولی اگر جسارت بیشتری داشتند، به سادگی می‏گفتند که انتشار آثار غیر مبتذل، مقتضی کار ایشان نیست. انکار شعور مردم، در پناه جملات مشابه و فرمول شده، هم چون: “این نوشته سنگین است!” پنهان می‏شود و هر مزخرفی بر پرده‏های سینما و در سالن تاترها و در صفحات مجلات، نقش می‏بندد. بدیهی است مردمی که جز چنین نمایش و نوشته‏ای در اختیار ندارند، مجبورند به همان قناعت ورزند، بدون آن که به پیشرفت سریع در عرصه‏ی هنر نائل آیند.

 

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *