جنگ‏ها همانند انقلاب‏ها…

محمدحسن(سینا) علیپور

http://aban1376.blogfa.com

نوشتن درباره عكس جنگي همان قدر سخت است كه نوشتن درباره خود جنگ. واقعيت اين است كه عكس‌هاي جنگي ما را به درون جنگ مي‌كشانند و ذهن ما را از اين خاكريز به آن خاكريز و از جبهه شرقي به جبهه غربي با خود مي‌برند. عكس‌هايي كه صحنه‌هاي جنگ را نمايش مي‌دهند، مثل بمباران جنگنده‌هايي كه مواضع دشمن را مي‌كوبند، يا اين كه نشان مي‌‌دهند سربازان در درون خاكريزها سنگر گرفته‌اند بهتر ذهن ما را با خود همراه مي‌سازند و البته خشونت جنگ در صحنه عكس‌هاي جنگي هم بيشتر خود را به رخ مي‌كشانند.

اما عكس‌هاي پشت جبهه جنگ نشان مي‌دهند كه واكنش‏ها به جنگ چگونه است و جنگ چه تاثيري در صدها كيلومتر آن طرف‌تر از خود در شهرها و روستاها به جاي مي‌گذارد يا واكنش‌ ما به خبرهاي جنگي چيست؟ و اين تصوير در واقع داراي چنين كاركردي است. آدم‌هايي كه خبرهاي روزنامه‌هاي ويژه جنگ را با هيجان خاص كه همراه با شادي است پيگيري مي‌كنند. تيترهاي روزنامه‌ها نشان‌دهنده پيروزي در جبهه‌يي از جنگ است، اما ما به عنوان بيننده اين عكس و آدم‌هاي درون عكس كه تيترهاي روزنامه‌ها را درباره جنگ مي‌خوانند در يك چيز به هم شبيه هستيم. هيچ‌كدام در صحنه جنگ نيستيم. بنابراين هيچ‌كدام خشونت جنگ را از نزديك لمس نمي‌كنيم. البته اگر نگاهي تاريخي به اين عكس داشته باشيم بايد به اين موضوع اشاره كرد كه آيا به همان ميزان كه پيروزي انگليس در جبهه‏يي از جنگ عليه آلمان نازي موجب خوشحالي آدم‌هاي اين عكس شده، موجب خوشحالي پدران ما در آن دوره در ايران هم شده است. پيروزي در اين جنگ و پايان آن هم زمان شد با ظهور ابرقدرتي مثل آمريكا و نفوذ اقتصادي و سياسي آن در اروپا به طور خاص. اما سهم ما از آن جنگ چه بود؟ جنگي كه به لحاظ سرزميني ما را به درون خود كشاند و به لحاظ سياسي و اقتصادي زيان‌هايي را به ما تحميل كرد. به همين دليل بايد گفت كه بايد نگاهي نسبي به پديده جنگ داشت و نبايد به طور مطلق حكم به زيبايي و زشتي آن داد. جنگ‌ها همانند انقلاب‌ها خشونت‌هاي خود را دارند اما برخي جوامع براي رسيدن به اهداف عدالت‌طلبي و آزادي يا ستاندن ديگر ارزش‌هاي انساني هزينه‌هاي آن را مي‌پذيرند. اما واقعيت اين است كه جنگ و انقلاب آخرين انتخاب آن‏ها است. و شايد به دليل همين ناچاري است كه خشونت آن را مي‌پذيرند. انقلاب براي عدالت، جنگ براي عدالت. البته اين گزاره براي توجيه لبخند آدم‌هاي اين عكس نيست، چون اين عكس در واقع بهانه پرداختن به جنگ و خير و شر آن و زيبايي و زشتي آن است. سود و زيان ما در جنگ، آن چه را در جنگ‌ها به دست مي‌آوريم و آن چه را از دست مي‌دهيم مي‌تواند لبخند را بر لبان بنشاند، همان‌گونه كه بر لب‌هاي آدم‌هاي اين عكس نشانده و هم مي‌تواند اشك‌ها را بر گونه‌هاي ما جاري كند و ناكامي ما را در ستاندن آن چه پيش از جنگ نداشتيم و پس از جنگ با تلخ‌كامي حسرت آن حداقل‌هاي از دست رفته را مي‌خوريم. اين عكس به نظر نگارنده لبخند را بر لب‌هاي ما مي‌نشاند چون پيام پايان خشونت را در خود دارد و اين‌گونه هم شد؛ ناكامي توتاليتاريسمي كه جهان را براي خدمت به خود مي‌خواست و نگرش خود را براي حكمراني بهترين مي‏پنداشت و در واقع در انديشه حذف غير خود در دنيا بود.

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *