زبان و خط

(قسمت اول)

 

غلامحسین خیّر

نظراتی در زمینه‏ی زبان و خط

یکم- زبان:

  • زبان غایت نیست، بلکه وسیله است؛ وسیله تفهیم و تفهّم. پس کمال آن در قابلیت تفهیم و تفهّم است.
  • تفهیم و تفهّم با دو وسیله امکان پذیر است:

لغت و دستور زبان که ترکیب لغات را نشان می‏دهد. قبول این دو وسیله، بر اساس یک قرارداد آموزشی است که به تصویب ضمنی همگان رسیده است.

  • زبان غیر قابل تحمیل است و آن است که در میان مردم جاری است نه زبان مدوّن.
  • زبان جاری؛ از آن جا که وسیله‏ای است در دست عوام، گاه از قاعده و قانون دور می‏شود و به آشفتگی می‏گراید و قدرت افاده را از دست می‏دهد و این مغایر با قرارداد آموزشی است.
  • تغییرات زبان را می‏توان تا حدی رهبری کرد تا در دست عوام، قابلیت افاده معنی و زیبایی را گم نکند. به تعبیر دیگر، تغییرات بی آزار را باید پذیرفت و در کتب راه داد و بر اساس آن دستور نوشت و تدریس کرد.
  • میزان عمل در انتخاب زبان مدوّن و زبان جاری، ترجیح یکی بر دیگری نیست. معیار، غنا و گسترش و سهولت زبان و پذیرش مردم است.

دوم- لغت:

  • وسعت یک زبان و قدرت افاده آن با وسعت دامنه لغت نسبت مستقیم دارد.
  • توسعه دامنه‏ی لغت همواره از دو طریق بوده است:

آفریدن لغت و گرفتن لغت.

  • توسعه دامنه‏ی لغت، ایجاد لغات مترادف نیست؛ بلکه تشخیص مفاهیم مختلف ولی نزدیک به یکدیگر است.
  • لغات موجود تا آن گاه که نخست رسایی و سپس زیبایی خود را از دست نداده‏اند، باید زنده بمانند و علتی ندارد که جای خود را به لغات تازه و ناآشنا بسپارند. مثلا “دستاق” به جای “زندان” و “مون لایت” به جای “مهتاب”، مورد ندارد.
  • کوتاه‏ترین راه آفرینش لغت، استفاده از ریشه‏های مانوس و پساوندها و پیشاوندها و ابداع لغات ترکیبی است؛ هم چون: (دشوار، دشمن، امرداد، دانشگاه، خرابات، سرافراز) در لغات ترکیبی، درستی باید ملحوظ باشد. پس “کافریاد” به معنای “گناه” بی‏جاست.
  • اخذ لغت بیگانه، مفید نیست. مگر آن که لغت بیگانه، بهتر از لغت معادل آشنا، از عهده انتقال مفهوم، برآید و یا لغت بیگانه، مانوس‏تر از معادل فارسی آن، باشد، مثل بسیاری از مصطلحات علمی.
  • لغاتی که مدت‎ها در یک زبان زندگی کرده‏اند دیگر بیگانه نیستند. حتی اگر از اقوام بسیار دور ماخوذ باشند و ناگزیر نباید متروک شوند. هم چون: (چغندر، فلفل، شیطان، ماشین، الکل، درشکه، طلا) وگرنه هر زبان، به همان موجودیت ابتدایی چند هزار سال پیش، محدود می‏شود و بیش از مشتی تلفظات ساده و اسامی ذات، از آن نمی‏ماند.
  • در تصفیه‏ی زبان از لغات بیگانه، مبدا زمانی، قابل تعیین نیست. در زبان فارسی، چه زمانی را مبدا و چه واقعه‏ای را ماخذ بشناسیم؟ آمیختگی تمدن ایران با یونان از زمان «اسکندر»؟ یا آمیختگی با قوم عرب از زمان «عمر»؟ یا با قوم مغول از زمان «هلاکو خان»؟ یا با تمدن غرب از جنگ دوم جهانی؟ به کدام یک؟ و نیز آمیختگی زبان‏ها هرگز ناگهانی و یک جا نبوده است؛ هم چنان که لغات عربی شده از زمان جنگ‏های ایران و اعراب، تا زمان «سعدی» ملایم ولی مداوم به زبان فارسی راه یافته‏اند. پس طرد یک لغت بیگانه، صرفا به این دلیل که از ده سال پیش پذیرفته شده و قبول لغت بیگانه، باز هم صرفا به این دلیل که یک هزار سال پیش به زبان راه یافته است، توجیهی ندارد.
  • یک لغت چون به زبان راه یافت و تابع دستور زیان شد، دیگر بیگانه نیست؛ خواه مخلوق مردم همین سرزمین باشد و خواه مخلوق مردمی از سرزمین دیگر؛ هم چون: (فهمیدن، طلبیدن، آمرانه)
  • در تصفیه‏ی زبان از لغات بیگانه، ماخذ مکانی نیز قابل تعیین نیست. کدام سوی دجله یا ارس یا هیرمند؟ در مثل اگر لغتی از زبان کردها منشا بگیرد، با آن چه کنیم؟ زیرا کردهای عراق هم همان لغت را به کار می‏برند. در صورت قبول آن، پس هر لغتی را که از زبان مردم عراق، به زبان ما راه یابد، باید بپذیریم. زیرا ملیت آن مردم و کردهای‏شان یکی است و چون مردم دو جانب مرزهای عراق و اردن نیز فرهنگ یکسان دارند پس تعیین این که لغت تازه در کدام جانب مرز دو کشور پدیدار شده، امکان پذیر نیست و هم چنین است حال زبان دو جانب مرز اردن و اسراییل تا… آن سوی جهان.
  • گروه‏بندی زبان‏ها نیز مشکلی را باز نمی‏کند زیرا در این صورت قبول لغت از تمام زبان‏های هند و اروپایی، مجاز خواهد بود.
  • معیار تصفیه زبان، باید رسایی و زیبایی لغت و تابعیت آن از دستور زبان باشد، بدون توجه به زمان و مکان ابداع آن.
  • رسایی لغت تا حدی بسیار، نتیجه‏ی انس و آشنایی است. هر لغت تازه، بیگانه است. خواه مخلوق، خواه ماخوذ. مخلوق هم چون: (خودرو به جای اتومبیل و ماشین) و (نشست به جای جلسه). ماخوذ هم چون: (مون لایت به جای مهتاب) و (ترافیک به جای تردد). در انتخاب لغات، تعصب، راه ندارد.
  • طرد لغات ماخوذ، امکان هم ندارد زیرا زبان چیزی نیست که به موجب قانون، تحمیل بلکه بر اساس عرف و استقراء، پذیرفته شده است. تحمیل لغات تازه، به جای لغات پذیرفته شده، فقط شکاف میان زبان کتاب و زبان مردم را عمیق‏تر می‏سازد. هم چون: (آخشیج، به جای عنصر و ترابری، به جای حمل و نقل)
  • طرد لغات ماخوذ، مفید هم نیست زیرا اخذ لغت از یک طرف موجب توسعه‏ی زبان است و از طرف دیگر به روح زبان لطمه نمی‏زند و در هر حال، هر لغت، قطره‏ای است که به دریایی می‏افتد و مستحیل می‏شود، بدون آن که موجودیت زبان را به خطر افکند. هم چون: (آقا، سماور، طلا، عاشورا، سلطان، شیطان، ملک، میزان) قبول لغات بیگانه، به فرهنگ و ملیّت زیانی نمی‏رساند. لغت از ارکان ملیّت نیست.
  • حفظ تلفظ اصلی لغات بیگانه، نه ممکن است، نه لازم، نه زیبا. هر لغت بیگانه چون به زبان داخل شود، رنگ آشنا می‏گیرد و موافق با دستگاه صوتی مردم و سلیقه آنان، دستخوش قلب و تغییر و تبدیل می‏شود. به کار بردن هر لغت بیگانه، با تلفظی که در زبان اصلی دارد، به زبان، ترکیبی آمیخته از تلفظ، زیان‏های بسیار می‏بخشد. کسی را نمی‏شناسم که به ادای چنین تلفظاتی، به دنبال هم توانا باشد. پس ممکن نیست و نیز آن چه موجب افاده معنی است، طرز تلفظ نیست؛ بلکه موافقت ضمنی مردم در معنی آن است؛ پس تقلید تلفظ اصلی، لازم هم نیست. ردیف کردن لغاتی با تلفظات مقتضی زبان‏های گوناگون، به دلیل اختلاف حالت زبان (سرعت، مخرج، تکیه، توالیِ حروف و اصوات) فاقد هم آهنگی است و موزیک زبان را نابود می‏سازد. هم چنان که لغات عربی در زبان فارسی، ملایم‏تر و خوش آهنگ‏تر شدند و هیچ فارسی‏زبانی، لغات عربی را از ته حنجره، ادا نکرده است. پس تقلید تلفظ اصلی، زیبا هم نیست.
  • گرفتن و آفریدن لغات زشت و نارسا از جانب عامه مردم و متظاهران به روشنفکری است و علل آن، ندانستن زبان، معطل ماندن در برابر مفاهیم تازه و هم چنین فضل فروشی است. هم چون: (سفرای کبار، ترافیک)، اسامی نو پدید رنگ ها از قبیل (رنگ گوجه فرنگی، رنگ بادنجانی، رنگ سیگلمه)، (کوبیس به جای کوبیسم، به معنای به کار بردن چند رنگ در کنار هم در فرهنگ رنگ کاران ساختمانی)، (اتومبیل، کلاج، گودبای پارتی، کوکو پراتیو، دمونستراسیون، مون لایت، مرسی، آورج، ژوژ، کمپانی ،لِسمان، جیش…)

ادامه دارد

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *