زیبایی‏ شناسی معاصر در نثر فارسی (قسمت سوم)

غلامحسین خیّر

استقبالی که مردم از فیلم‏های فارسی نشان دادند این توهم را ایجاد کرد که این آثار واقعا مقبول عامه و مقتضی اوضاع احوال است؛ حال آن که اگر استقبال مردم را از بعض فیلم‏های غیر ایرانی، به خصوص فیلم‏های برگردانده شده به زبان فارسی، به نظر آوریم، این نکته واضح می‏شود که اگر نمایشنامه‏های فارسی، عالی‏تر (و به قول گردانندگان چرخ غیر فنی سینمای ایران: سنگین و غیر قابل فهم برای مردم) نوشته شود، استقبال بیشتر خواهد دید. فقط بیان قابل فهم این فیلم‏هاست که مردم را به سوی خود می‏کشد؛ هم چنین چهره‏ها، حالات و صحنه‏های آشنا. در این فیلم‏ها مردم خودشان را بر پرده سینما می‏بینند، کلام خودشان را می‏شنوند و وسایل زندگی خودشان را می‏بینند، کلام خودشان را می‏شنوند و وسایل زندگی خودشان را می‏بینند. ولی این استقبال دلیل آن نیست که مردم طالب مطالب دیگری‏، غیر از گول خوردن و فاحشه شدن یک دختر دهاتی، نباشند. به چه علت امروز هیچ یک از آثار نویسندگان ایرانی به اندازه‏ی ترجمه‏های نارسای آثار خارجی استقبال نمی‏شود و چرا «صادق هدایت» بیش از همه‏ی نویسندگان معاصر طرف‏دار یافت؟ چطور مردم می‏توانند هنر بغرنج «گورکی» و «اشتاین بک» را بفهمند و دوست بدارند؟چطور مردم می‏توانند نمایشنامه‏های خالی از دلقک‏بازی را بفهمند و چنان استقبال کنند که از هیچ نمایش غیر هنری (و بنا به تشخیص صاحبان سالن‏های تاتر: نمایش‏های مردم فهم) نمی‏کنند؟ در ادبیات چون تیپ‏ها قدم در صحنه بگذارند، کار بغرنج می‏شود؛ نویسنده می‏کوشد تا با گفتار و کردار قهرمان‏ها، تیپ‏ها را نشان دهد و خواننده، اگر شعور کافی هنری نداشته باشد‏، نمی‏تواند تیپ‏ها را بشناسد و از گفتار و کردار آن‏ها به کُنه روح‏شان راه یابد. پس چطور است که مردم آثر صادق هدایت را که سرا پا ترسیم تیپ‏هاست، می‏پسندند و استقبال می‏کنند؟ اگر غذای ماکولی در مقابل گرسنگان قرار ندهند ایشان به همان غذای غیر ماکول قناعت می‏کنند. ولی این اشتها نباید کسانی را که مطبوعات را به خود منحصر می‏سازند، بفریبد و از احتیاجات واقعی مردم غافل سازد. می‏پذیرم که مردم نمی‏توانند هر اثر بغرنجی را بفهمند؛ زیرا درک هنری مردم در حد آثاری است که تا به حال به وجود آورده‏اند. ولی در عین حال شعور مردم را نیز نمی‏توان انکار کرد. هم چنین نویسندگان ما، کسانی که معتقدند باید هنر را تا سطح فهم عمومی پایین آورد تا هنر برای مردم قابل فهم و اثر بخش گردد، از سرعت پیشرفت ذوق مردم می‏کاهند؛ زیرا با این روش سطح فهم هنری مردم اوج نمی‏گیرد. هنرمند، در عین این که تا حد مردم پایین می‏آید، باز باید از مردم فاصله داشته باشد؛ فاصله‏ای که برای مردم، پیمودن آن و رسیدن به حد هنرمند امکان‏پذیر باشد وگرنه آثار هنری در حکم گفت و شنید مطالبی است که گوینده و شنونده، هر دو از آن واقف‏اند. یک اثر هنری باید مطالبی را در وجود مردم رسوخ دهد که مردم خود، آن‏ها را در نیافته باشند. هنرمند باید چیزی بیش از آن چه مردم عادی می‏توانند به وجود آورند، بیافریند تا کاری غیر از جمع‏آوری انجام داده باشد. از طرفی اگر هنرمند، تا حد مردم پایین نیاید، هنر وی، مطرود و غیر قابل فهم است؛ اگر چه ممکن است سال‏ها پس از مرگ هنرمند فهمیده شود و استقبال گردد. اشکالی ندارد که از یک اثر در هر عصری نکته‏ای تازه، علاوه بر نکات مکشوف آن، فهمیده شود؛ ولی روح کلی هر اثری در زمان پیدایش آن اثر باید قابل درک باشد. پس هنرمند از یک طرف لازم است که از مردم فاصله بگیرد و بالای سر مردم و چند قدم جلوتر قرار یابد و از طرف دیگر نباید از مردمی که خود برای ایشان کار می‏کند، دور گردد و مضامینی بپروراند که به کار مردم نیاید و یا به زبانی سخن بگوید که قابل فهم نباشد. ما از نویسندگان ایرانی انتظار نداریم که اگر مانند «بزرگ علوی» در کتاب (نامه‏ها) پدری را نشان می‏دهند که دخترش را از دست داده است، چنان از عهده بر آیند که «داستایوسکی» در (آزردگان) توانسته است. در هر دو نوشته چنین پدری ترسیم شده است. اختلاف این دو ترسیم مساوی است با اختلاف رمان، در دو زبان روسی و فارسی. اما در (نامه‏ها) نویسنده چون می‏خواهد مطلب را بپروراند، خواننده حق دارد انتظار دقت بیشتری را، که مقدور است، داشته باشد. مسلما اگر نامه‏ها (صرف نظر از پیوند مطالب که قابل توجه است) سنگین‏تر و پخته‏تر نوشته می‏شد، خوانندگان باز هم این اثر را درک می‏کردند. علتی به نظر نمی‏رسد که نویسنده به موجب آن مطالب را بیش از دو سه بار تکرار کند، بدون آن که این تکرار مطلب احساس تازه‏ای در خواننده بر انگیزد. می‏خواهم نتیجه بگیرم که کوتاهی سطح فهم خواننده، نباید بهانه و علت شتاب‏زدگی و ضعف نویسنده باشد.

ادامه دارد

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *