ریشه‏ های طولانی‏ ترین جنگ قرن بیستم

گفتگو با «خسرو سیف» دبیر فقید حزب ملت ایران

تنظیم: امیر کاویان

 

جنگ ایران و عراق به عنوان طولانی‏ترین جنگ قرن بیستم چرا و چگونه آغاز شد؟

برای بررسی هر بحرانی باید نخست به ریشه‏های بحران بپردازیم و زمینه‏های آن را واکاوی کنیم. تا هنگامی که ریشه‏های بحران و علل آن مشخص نشود ما نخواهیم توانست به گونه‏ای منطقی مساله را بشناسیم و برای آن راه حل ارائه دهیم. شناخت منشا بحران در درجه نخست بررسی ما قرار دارد. دوم، روند و جریان آن را بازشناسی می‏کنیم و در مرحله سوم، پایان آن مورد بررسی قرار خواهد گرفت؛ بنابراین درست آن است که نخست علل ذهنی و عینی پدیدار شدن مساله موشکافی شود تا قادر باشیم بحث خود را آن چنان که شایسته است ادامه دهیم. حتما می‏دانیم که «عبدالکریم قاسم» در تیر ماه ۱۳۳۷ در عراق کودتا کرد و قدرت را در دست گرفت. قاسم از همان ابتدا سعی در تشدید اختلافات ایران و عراق نمود و خواستار جدا کردن خوزستان از ایران و پیوستگی آن به عراق بود و برای این کار به طراحی جنبش‏های تجزیه‏طلبانه در خوزستان و کمک و حمایت دولت عراق از آن جریان‏های ساختگی پرداخت. او در سال ۱۳۴۲ به زعم خودش مساله خوزستان را که عربستان می‏نامید در شورای جامعه‏ی عرب مطرح کرد اما موفقیتی به دست نیاورد. قاسم ادعای رهبری جهان عرب را در سر می‏پرورانید و از تاکتیک دشمن‏تراشی برای تحریک احساسات عمومی بهره گرفت و تقریبا هم زمان با یکی از روزنامه‏های انگلیسی و برای نخستین بار خلیج پارس را با نام جعلی خلیج عربی خواند. از سوی دیگر «عبدالناصر» در مصر در پی اتحاد اعراب برای مقابله با اسراییل بود و برای چنین اتحادی مقوله‏ی ملت عرب و امت عرب و پان‏عربیسم را مطرح کرد. عبدالناصر در آغاز کار دنیای عرب را “من المحیط الا اطلسی الی خلیج الفارسی” (از اقیانوس اطلس تا خلیج پارس) تعریف کرده بود. بعدها با توجه به اختلافاتی که با دولت وقت ایران پیدا نمود، ناگهان دانسته‏های خویش را به زیر پا نهاد و او هم برای آن‏ که از قافله‏ی توطئه‏گران انگلیسی و نیز عبدالکریم قاسم عقب نماند علی‏رغم تمام اسناد پذیرفته شده تاریخی، جغرافیایی و حقوقی دم از خلیج عربی زد و بدین ترتیب متاسفانه آگاه و یا ناآگاه به شعله‏ور نمودن آتشی کمک نمود که در نهایت مورد توجه استعمارگران و امپریالیست‏ها بود که سابقه‏ی دشمنی با نهضت ملی ایران به رهبری دکتر «محمدمصدق» و نهضت ملی شدن کانال سوئز که ناصر نیز از رهبران آن بود، داشتند. استعمارگران از دوستی دو ملت مبارز ایران و مصر بیمناک بودند و از هر فرصتی برای ایجاد دشمنی بین این دو ملت استفاده کردند و امروز نیز شاهد هستیم که یکی از سیاست‏مداران مصری در جریان تبلیغات ریاست جمهوری در مصر، ایران را یک کشور عربی! خوانده است. به نظر اینجانب در به وجود آوردن این جریان‏ها استعمارگران سلطه‏طلب به گونه‏ای آشکار دخالت دارند.

پدیده “پان عربیسم” هم از همان مقطع مطرح شد؟

واقعیت این است که اعراب از فردای پایان جنگ جهانی دوم از رقابت مصر و عراق و سوریه و عربستان برای رهبری جهان عرب رنج برده‏اند. این رقابت‏ها با مطرح شدن پان‏عربیسم از سوی عبدالناصر شدت یافت اما با ناکامی رو به رو شدند زیرا اصولا امت یا ملتی به نام “‏امت عربی” و یا “ملت عربی” وجود ندارد که برخی بیایند و ادعای رهبری آن را بر عهده بگیرند و در صدد وحدت آن بر آیند. از سوی دیگر به کار بردن اصطلاحاتی مانند “دنيای عرب” و “جهان عرب” نیز به سبب نداشتن وجود خارجی فقط به درد کارزار تبلیغاتی کوتاه مدت می‏خورد که آن هم به فراموشی سپرده شد. در پی شکست مصر از اسراییل و سپس امضای قرارداد کمپ دیوید در دوران حکومت «سادات» و اختلاف‏های بی‏شمار کشورهای عرب، پان‏عربیسم ناصر در پستوی خاطرات سران شکست خورده و متشتت عرب منطقه، جای گرفت و تلاش آنان برای سرپوش نهادن بر ناکامی و شکست‏ها و حقارت نظامی به سبب نداشتن سیاست واحد بر سر مساله فلسطین و دیگر مسایل جهانی به نتیجه‏ای نرسید، به این ترتیب مقوله‏ی وحدت اعراب که در آغاز بسیاری را به سوی خود کشانده بود به بروز تندروی‏های گوناگون و اختلافات سیاسی در بین اعراب انجامید و در رقابت برای سروری بر اعراب و رهبری آنان شکست خورد.

سرنوشت عراق و عبدالکریم قاسم به کجا رسید؟

عبدالکریم قاسم در سال ۱۳۴۲ سقوط کرد و پس از آن یک دوره آرامش نسبی در روابط ایران و عراق به وجود آمد؛ اما این آرامش نسبی نیز دیری نپایید و پس از آن که حزب بعث در ۱۳۴۷ در عراق قدرت را در دست گرفت مقاصد توسعه‏طلبانه دولت جدید عراق در مورد اروندرود و خوزستان شدت یافت. به عنوان مثال «صالح مهدی عماش» معاون نخست‏وزیر عراق در سال ۱۹۶۹ اظهار داشت: “عراق هرگز به طور جدی با ایران در مورد شط‏‏العرب اختلاف نداشته است، شط‏‏العرب جزیی از خاک عراق است‏، اختلافات در مورد عربستان (خوزستان) بوده که قسمتی از خاک عراق است و در دوره  قیموميت خارجی ضمیمه ایران شده است و بر خلاف خواست مردم عراق اهواز نامیده می‏شود.” در این جا لازم است یادآوری کنم که پس از جنگ جهانی اول و تجزیه عثمانی این منطقه‏ای که اکنون عراق نامیده می‏شود، در ۱۹۲۰ تحت قیموميت بریتانیا قرار گرفت و در سال ۱۹۳۲ به آن استقلال دادند.  بنابراین می‏بینیم که عراق کشوری استعمار ساخته است و استعمارگران از همان روز استقلال عراق برنامه‏های طولانی مدت برای آن داشتند تا روزگاری بتوانند از این دست ساخته‏ی خویش علیه همسایگان استفاده کنند که اوج بهره‏گیری آنان در جریان جنگ ایران و عراق بود.

ظاهرا مساله جزایر سه گانه هم یکی دیگر از بهانه‏های دولت عراق بوده است.

با اعلام حیله‏گرانه و ظاهری انگلستان که با هماهنگی آمریکا صورت گرفت مبنی بر خروج نیروهای انگلیس از خلیج پارس در سال ۱۹۷۱ و بازگشت حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی، دولت عراق روابط خود را با ایران قطع کرد و اعلام داشت که این جزایر متعلق به اعراب است و به اتحادیه عرب و شورای امنیت سازمان ملل متحد شکایت کرد و به اتحادیه عرب پیشنهاد نمود که تمام کشورها روابط خود با ایران را قطع کنند اما این پیشنهاد مورد موافقت هیچ یک از آن کشورها قرار نگرفت، ضمن آن که عراق از شکایت خود به شورای امنیت نیز نتیجه‏ای حاصل نکرد. شورای امنیت این ادعا را فاقد وجاهت قانونی دانست و می‏دانیم که به سبب قوانین و مقررات شورا چنان چه ادعایی یک بار فاقد وجاهت قانونی تشخیص داده شود دیگر بار نمی‏تواند در دستور کار شورا قرار گیرد. آمریکا و انگلستان و بعضی از دولت‏های غربی با آگاهی از این امر هر از چند گاهی ضمن تحریک برخی شیخ نشین‏های حاشیه نشین و دست‏نشانده از ایران می‏خواهند به اصطلاح مساله جزایر سه گانه و اختلافات با امارات را به دادگاه بین‏المللی لاهه ببرد و حکم آن دادگاه را بپذیرد. قبلا نیز یکی از مقامات دولت آمریکا در یک ژست کهنه شده چنین توصیه‏ای را مطرح کرد که باید به این سیاست‏مداران کوتوله بگوییم که به گواهی تاریخ این جزایر متعلق به ایران است و از دیدگاه ملت ایران مساله‏ای وجود ندارد. دوم آن که بروند و نطق دکتر محمد مصدق در دادگاه بین‏المللی لاهه مبنی بر عدم صلاحیت آن دادگاه را مطالعه کنند و دریابند که ادعای‏شان پوچ است. سوم آن که گویا فراموش کرده‏اند که بیش از ۶۰ سال است آموزه‏های دکتر مصدق سرلوحه مبارزات ضد استعماری و ضد امپریالیستی ملت ایران است و ملت بزرگ ما قدم در راه بی بازگشت نهاده است و حتی یک گام باز پس نخواهد نشست. پرسشی که مطرح است این که آیا می‏توان موضوع حاکمیت و مالکیت قاهره، ریاض و دمشق را به آن دادگاه احاله داد؟ اینان دست نشاندگان‏شان در ذهن علیل خود به یک قیاس مع‏الفارق دست می‏زنند و می‏پندارند که می‏توانند مانند بحرین نتیجه را به ظاهر به سود خود رقم بزنند. همگان می‏دانند که دبیر کل وقت سازمان ملل که گوش به فرمان قدرت‏های جهانی بود نماینده‏اش «وتيوریوگچیاردی» را به بحرین فرستاد و او با مراجعه به باشگاه‏های تفریحی و مانند آن دست به نوعی نظر خواهی موردی و گزینشی زد که با هیچ یک از قوانین بین‏المللی مطابقت نداشت. در بحرین به هیچ وجه همه پرسی و رفراندوم برگزار نشد و تازه اگر هم می‏شد به سبب مالکیت تاریخی ایران بر بحرین قانونی هم نبود. در این جا توجه شما را به مبارزات “حزب ملت ایران” در برابر توطئه‏های قدرت‏های سلطه‏گر و عوامل داخلی آن‏ها جلب می‏کنم که در جریان آن شادروان «داریوش فروهر» و تنی چند از اعضای فداکار و میهن‏پرست حزب ما توسط عناصر حکومت پیشین دستگیر، محاکمه و زندانی شدند. جرم آن‏ها دفاع از تمامیت ارضی و اعتراض به جدایی بحرین بود. پس از بازگشت سه جزیره به مام میهن، دولت عراق به عنوان عمل انتقامی بیش از ۷۰ هزار تن از ایرانیان مقیم ان کشور را اخراج کرد و ادامه عملیات خصمانه عراق موجب شد طی سالهای ۱۳۵۳-۱۳۵۱ برخوردهایی در مرز دو کشور روی دهد که مهم‏ترین این برخوردها به یکشنبه خونین معروف شد که در ۲۱ بهمن ۱۳۵۲ در منطقه مهران روی داد. و در نتیجه‏ی آن بسیاری کشته و مجروح شدند. در پی اجلاس سران دولت‏های صادر کننده نفت “اوپک” که از تاریخ ۱۳ تا ۱۵ اسفند ماه ۱۳۵۳ در الجزایر تشکیل شد، دولت‏های ایران و عراق طی اعلامیه‏ی مشترکی اعلام کردند که در مورد رفع اختلافات دو کشور به توافق رسیده‏اند. پس از آن روابط ایران و عراق از سال ۱۹۷۵ بر عهدنامه مربوط به مرز دوستی و حسن هم‏جواری مورخ ۱۳ ژوئن ۱۹۷۵ متکی شد اما دولت عراق بارها این عهدنامه را نقض و به مرزهای ایران تجاوز کرد. به گونه‏ای که در تاریخ چهاردهم خرداد ۱۳۵۸ روستاهای مرزی ایران را بمباران نمود و در اثر آن تعدادی از هم‏میهنان ما شهید و مجروح گردیدند. اساس‏نامه حزب بعث عراق که به وسیله‏ی «صدام» و همفکرانش اداره می‏شد به حزب اختیار می‏داد که با توسل به خشونت‏، وحشت‏افکنی و تجاوز برای تغییر اوضاع نامناسب در جهان عرب وارد جنگ شد. دو ماه پس از بهمن ۵۷ در جلسه‏ای کاملا محرمانه در حزب بعث در بغداد اعلام شد که برای ایجاد یک موقعیت ژئوپلیتیک جدید توسط جهان عرب حمله نظامی به ایران با وارد کردن یک ضربه‏ی موثر که بنا بر ارزیابی آن‏ها به شکست ایران می‎انجامید، ضروری است.

بنابراین ارتش عراق زودتر از حمله‏ی سراسری در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به مرزهای ایران تعرض کرده بود.

دقیقا همین طور است. صدام در فروردین ماه ۱۳۵۹ برای توقف حالت جنگ بین ایران و عراق سه شرط را اعلام کرد:

الف- خروج بی‏قید و شرط ایران از جزایر تنب و ابوموسی

ب- بازگرداندن اروندرود به قبل از ۱۹۷۵

ج- به رسمیت شناختن عربی بودن خوزستان با نام مجعول عربستان

وی هم‏چنین گفت که عراق آماده است با زور تمام اختلافات خود را با ایران حل کند و چند روز پیش از حمله‏ی سراسری به ایران، عهدنامه‏ای را که براساس ماده ۴ آن دائمی و غیرقابل تغییر و نقض بود پاره کرد.  پس از شروع جنگ تمام عیار و در ۲۱ آبان ماه ۱۳۵۹ اعلام داشت ما از وضع خود و نتایج حاصل شده راضی هستیم و حساب‏های‏مان تا به حال درست از آب در آمده است. نیروهای عراق در جبهه‏ای به طول ۵۵۰ کیلومتر بین ۲۰ تا ۱۲۰۹ کیلومتر در داخل ایران پیشروی کرده‏اند ما از تجزیه و انهدام ایران ناراحت نمی‏شویم و «طارق‏عزیز» معاون نخست‏وزیر عراق در آغاز هشتمین ماه جنگ اظهار داشت: “وجود پنج ایران کوچک بهتر از وجود یک ایران واحد خواهد بود.” وی گفت: “ما از شورش ملت‏های ایران پشتیبانی خواهیم کرد و سعی خود را متوجه تجزیه ایران خواهیم کرد. رسالت حزب بعث در واقع احیای عظمت دوران جاهلیت اعراب و بازآفرینی حکومت امویان و عباسیان بود و به همین جهت صدام جنگ عراق با ایران را جنگ قادسیه دوم یا قادسیه صدام می‏نامید.  او نیز هم‏چون هم‏پالگی‏هایش خیال رهبری جهان عرب! را در سر می‏پروراند و از نظر ایدئولوژی رسالت تاریخی خود را در ایجاد یک امپراتوری به رهبری حزب بعث تصور می‏کرد و قصد داشت تا جنگ بین ایران و عراق را به جنگ ایران و اعراب مبدل سازد. وی در ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۲ خطاب به اعراب گفت: “ما که برادرتان هستیم به نمایندگی از شما دفاع از سرزمین اعراب را آن گونه که در خور است به عهده خواهیم گرفت.” البته بعدها با اشغال کویت و تهدید دیگر کشورهای عربی، دروغ او آشکار شد و معلوم گردید که همه آن نظریه‏پردازی‏ها فقط به خاطر جاه‏طلبی‏ها و قدرت‏پرستی‏های او بود و نیز مشخص شد که در حقیقت وسیله‏ی دست قدرت‏های امپریالیستی بوده است.

به شرایط امروز برگردیم، با تغییرات و تحولاتی که در عرصه داخلی و خارجی نسبت به آن سال‏ها به وجود آمده، شرایط و موقعیت ایران در منطقه را چگونه ارزیابی می‏کنید؟

به سبب اتخاذ دیپلماسی انفعالی و غیرفعال مبتنی بر مماشات بیهوده‏ی دولت‏مردان جمهوری اسلامی منافع ملی و حقوق تاریخی ایران در خلیج پارس و دریای مازندران مورد تعرض بیگانگان قرار گرفته به گونه‏ای که حتی کشورک‏های استعمار ساخته نیز جرات طرح ادعاهای ضد ایرانی یافته‏اند. برای حفاظت از منافع ملی ایران در منطقه اتخاذ سیاست‏های صریح و بدون پرده‏پوشی ضروری است.

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *