کساني که براي خود زندگي مي‏کنند، مي‏ميرند و آنان که در راه وطن جان مي‏سپارند، زنده و جاويدند…

امير کبير فرزند خلف ضد استعمار ملت ايران

مهندس حسين شاه اويسي

 

در هزاوه از بخش‏هاي فراهان در محله‏اي که امروز به محله «ميرزا تقي‏خان»، نامي است به سال ۱۲۲۲ هجري شمسي، فرزندي پا به عرصه زندگي مي‏گذارد که او را «محمدتقي» نام نهادند که يکي از درخشان‏ترين ستاره‏هاي شب ظلماني ۲۰۰ ساله ايران مي‏شود. او پس از چهل سال، به مقام صدارت عظمايي ايران مي‏رسد و به اتابک اعظم «اميرکبير» ملقب مي‏گردد. ميرزا تقي‏خان از سن کودکي در خاندان «قائم‏مقام فراهاني» که صدارت عظمايي «محمدشاه» را دارا بود، به سر مي‏برد و به واسطه هوش و استعدادي که از خود نشان داد، قائم‏مقام را بر آن داشت که در آموزش و تربيت وي نهايت سعي را به جای آورد. تا جایي که روزي وي را مخاطب قرار مي دهد که: “فرزند، تو در آتيه مشاغل بزرگي را اشغال خواهي کرد و روزي خواهد رسيد که در تاريک‏ترين دوره، اگر سفلگان، خائنان و دشمنان بيگانه‏پرست مزاحمت نشوند، کشتي توفاني مملکت را از گرداب پريشاني و هلاکت نجات خواهي داد.” «ميرزا ابوالقاسم قائم‏مقام فراهانی» در نامه‏اي که به «ميرزا اسحاق» برادرزاده‏ي خود می‏نويسد، ميرزا محمدتقي‏خان را چنين معرفي مي‏کند: “اين پسر ترقيات دارد و قوانين بزرگ به روزگار مي‏گذارد، باش تا صبح دولت‏ش بدمد.”(۱) ميرزا تقي‏خان در اثر ذوق و استعدادي که داشت جواني خردمند و از قدرت اراده بسيار برخوردار بود در دستگاه «محمدخان» که مقام امير نظامي «عباس ميرزا» وليعهد را در آذربايجان عهده‏دار بود در کسوت مستوفي به خدمت مشغول مي‏شود. ميرزا اسحاق درباره اين فرزند ايران‏زمين مي‏نويسد: “ميرزا تقی‏خان مردي پخته، کار‏آزموده، باهوش و سريع‏الانتقال است که صاحب عقل سليم و سليقه‏ي مستقيم مي‏باشد و عن‏قريب قدرت‏ش به جايي خواهد رسيد که در توده‏ي ما بي‏نظير يا کم‏نظير خواهد بود. آثار بزرگي از ناصيه‏اش هويدا و آشکار و سرشار از غرور ملي و شور وطن‏پرستي است، او از نوابغ اين عصر است.” اميرکبير اين بزرگ‏مرد تاريخ ۲۰۰ ساله ايران، چنان تکاني در کالبد نيمه‏جان ميهن انداخت و مصدر چنان خدماتي شد که بي‏شک او را بايد از بزرگ‏ترين مردان سياسي ايران دانست و اگر ايران برپاست از وجود و ظهور چنين فرزنداني است که بر دوام، آن گاه که ميهن در خطر قرار مي‏گيرد، در دامان پر مهر مام ميهن پرورش مي‏يابند و به سان منجی کشتي توفان‏زده، وطن را رهايي مي‏بخشند. اصالت نظر او به ويژه در نوآوري، مقام او را به جايي رساند که سايه بر شهرت تمامي رجال نامدار صحنه سياست در عشق به ملت و به ميهن دوستي انداخت. اين کربلايي بچه فراهـاني، داراي جميع ويژگـي‏هايي بود که مي‏بايد مستعدترين افراد جامعه براي احساس و درک نيازهاي جامعه‏اي مانده در تاريکي جهل و استبداد و فروخفته در خواب قرون، در آستانه تحول و پاي نهادن در راه استقلال، رشد و توسعه، دارا باشند. از اين رو بهتر و کامل تر از هر شخص ديگري به نياز زمان خود پاسخ داده و از بوته آزمايش سرافراز بيرون آمد و سکه‏ی خويش بر گذر زمان زد و نام خود را بر شامخ‏ترين مواضع تاريخ چند هزار ساله‏ي ايران، ثبت و درج کرد و شکوه و افتخار و طعم شيرين غرور ملی و استقلال را به ملت چشانيد. ميرزا تقي‏خان از خانه‏زادان خانواده قائم‏مقام بود. مباني علمي رايج زمان را همان جا آموخت. به راستي خانه‏ی قائم‏مقام، مترقي‏ترين کانون فرهنگي خانوادگي آن عصر، نخستين بستر و زمينه‏ساز رشد ميرزا تقي‏خان بود. قائم‏مقام نخستين گروه دانشجويان را به انگلستان گسيل داشت؛ به طوري که غالب هيات‏هاي مديره آن وقت ايران، همه از تفرش، آشتيان، گرکان و فراهان بودند و مستوفيان بزرگي از اين منطقه برخاستند که منشا خدمات بزرگي شدند؛ درود بر آنان که در تاريک‏ترين برهه‏هاي تاريخ ميهن‏مان خوش درخشيدند و ميهن را از سقوط، اضمحلال و وابستگي، رهانيدند. ميرزا محمدتقي‏خان، مردي آهنين اراده و رويين مسلک در کشوري که بندبند تشکيلات آن، از هم گسيخته و چهار نعل رو به اضمحلال و نابودی مي‏رود، مردي قد علم کرد و در مقام اصلاحاتي بزرگ، ولی راستين برآمد؛ از همان گام نخست، با مشتي بيدادگر و دسته‏اي عفريت که گروه ارتجاع و کهنه‏پرستي را تشکيل داده بودند و به هر گونه اسلحه مسلح‏اند، برخورد مي‏نمايد و ناگزير با سپاه بيدادگران و مرتجعان در نبرد مي‏شود؛ به ويژه بيدادگراني که سال‏ها، ترقي کشور را فداي مطامع پست خويش کرده‏اند و از آن جا که اين سفلگان، بازار طمع‏کاري و هوچي‏گري خويش را کساد نتوانند ديد، کمر به قتل او مي‏بندند.

اوضاع ايران در آغاز صدارت اميرکبير

ميهن‏مان ايران در اين دوره مصادف است با سده نوزدهم ميلادي از ضعف، ناشايستگي و وابستگي حاکمان، اين دوره را عصر بي‏خبري نام نهاده‏اند، به طوريکه در سلسله‏ي قاجار جز انگشت‏شمار دولت‏مرداني که دل در گرو ملت و ميهن داشتند، هم چون قائم‏مقام، عباس‏ميرزا و اميرکبير که به راستي انديشه‏ي تغيير و دگرگوني اوضاع اسف‏بار وطن و دغدغه استقلال ايران در سر مي‏پروراندند، بقيه به دريوزگي بيگانه مباهي بوده و ملت در تاريکي جهل و استبداد فرو افتاده و مردم به خواب گران دويست ساله فرو رفته. استبداد سفله‏پرور و حکومت‏هاي خودکامه‏ي رياستي، نفس‏ها را گرفته، تسلط استعمار به ويژه دو قدرت روس و انگليس با ياري عوامل مزدور داخلي، تحميل قراردادهاي ننگين و خفت‏بار، جدايي بخش‏هايي از ميهن عزيزمان، هرج و مرج، ملوک‏الطوايفي، خان‏خاني، ناامني، غرور ملي جريحه‏دار، زورگويي وابستگان دربار، حکام پست وابسته و پاره‏ای علماي زمين‏دار و عده‏اي وابستگان بی‏غيرت سفارت‏خانه‏هاي خارجي همه و همه در عقب نگه داشتن مردم و سلطه‏ی بيگانگان بر ملت، به گونه‏اي وحشتناک، هم‏داستان بودند. افزون بر آن چه رفت، عواملي چون فقر فرهنگي، اقتصادي، فساد اخلاقي حاکمان، جهل و خرافات، بي‏خبري حاکم بر اکثريت جامعه، ساختار اجتماعي عقب‏افتاده‏ي حاکم، اجازه‏ی هر گونه گام اصلاح‏طلبانه‏اي را نمي‏داد؛ به راستي دوران، دوران بي‏خبري بود و اگر مرداني بزرگ ظهور مي‏کردند که اراده تغيير در آن‏ها بود، يا سر به نيست مي‏شدند يا خانه‏نشين و حاکمان سفله‏پرور، و کاربدستان مزدور و ناشايست بر مسند امور. چيزي که در درازاي تاريخ، ايران از آن رنج برده و مصيبت‏ها تحمل کرده است. به عوامل بالا، توطئه‏ها و خيانت‏هاي مزدوران بيگانه‏پرست و خيانت رسوايان سفله و آن چه را که شکست‏ها و تجزيه‏هاي سرزمين‏مان و انعقاد معاهده‏هاي ننگين به ويژه تحقير غرور ملي به بار آورده بود، نياز ميهن به ظهور انساني با درايت و شجاع که به پشت‏گرمي انديشه‏ی استقلال‏طلبانه‏ی ايراني خود، کمر همت در رهايي ميهن بر بسته باشد، بيش از همه زمان‏ها احساس مي‏شد و از آن جا که همواره آن چه را که روح زمان و ماندگاری ايران، نيازمند آن است، همه گاه مام ميهن در بحراني‏ترين شرايط به ملت تقديم مي‏کند، اميرکبير اتابک اعظم پا به ميدان اين نبرد نابرابر مي‏گـذارد تا وطـن از پليدی‏ها بزدايد و حماسه‏هاي ميهنی يک بار ديگر در او جان مي‏گيرند و «آرش» و «کاوه» زنده مي‏شوند.

نخستين سفر اميرکبير به فرنگ

زماني که «گريبايدوف» براي مبادله پيمان ننگين ترکمن‏چاي به سفارت کبراي روسیه در ايران مامور شده بود، در اثر سوء سياستي که از وي سر زد، اهالي تهران، دکان‏ها را بسته و اعتراض و بلواي عظيمي بر پا کردند و به اطراف منزل سفير ريخته، در سوم شعبان ۱۲۴۴ گريبايدوف و سي نفر همراهانش را به قتل رساندند. «فتحعلي‏شاه» پس از قتل گريبايدوف، «خسرو ميرزا» و ميرزا تقي‏خان اميرکبير را که در اثر حُسنِ سلوک، توجه عباس ميرزای وليعهد را جلب نموده بود، به همراه پيامي و عده‏اي در شوال ۱۲۴۴ هجـري قمـري براي عـذرخواهـي از قتل گريبايدوف، نزد امـپراتور «نيکلاي اول» مامور نمودند. ميرزا تقي‏خان اميرکبير، پس از بازگشت از اين ماموريت، در اثر لياقتي که از خود نشان داده بود، مورد توجه قرار گرفت و به مقام وزارت نظام آذربايجان رسيد و ملقب به وزير نظام شد، اميرکبير در دومين سفر به خارج از کشور، در سال ۱۲۴۵ هجري قمري، هنگامي که امپراتور روسيه به قصد سرکشي از شهرهاي گرجستان و قفقاز ديدن مي‏کرد، طی نامه‏اي از «محمدشاه» دعوت مي‏نمايد تا به ايروان آمده، يکديگر را ملاقات کنند؛ ولي محمدشاه چون قصد لشکرکشي به افغانستان و تسخير هرات را داشت، به جاي خود، وليعهد «ناصرالدين ميرزا» را که بيش از هفت سال نداشت، به همراه تني چند از مردان کارآزموده، روانه ايروان کرد و ميرزا تقي‏خان نيز براي بار دوم، به همراه «محمدخان زنگنه» (امير نظام)، «عيساخان»، دایي وليعهد و معلم وليعهد، عازم شدند. در روز ملاقات امپراتور، از نام و نشان درجه و شغل همراهان وليعهد مي‏پرسد که محمدخان زنگنه يکايک را به امپراتور معرفي مي‏کند تا به ميرزا تقي‏خان که مي‏رسد مي‏گويد: “ايشان به واسطه حُسنِ خدمت و لياقت، به وزارت نظام رسيده و در سفر سابق در پترزبورغ به حضور امپراتور نيز معرفي شده است.” امپراتور در پاسخ مي‏گويد: “سپاس خداي را که يک مرتبه‏ي ديگر رفيق خود را ديديم.” سپس به زبان روسي از ميرزا تقي‏خان وزيرنظام احوالپرسي مي‏کند و به زبان روسي پاسخ مي‏شنود. در اين مسافرت بازديد از کارخانجات اسلحه‏سازي و ساير پيشرفت‎هاي غربي‏ها مورد توجه ميرزا تقي‏خان قرار گرفت.

توطئه‏ها عليه ميرزا تقي‏خان

اميرکبير مدت سه سال سفير دولت ايران در ارزروم بود. در خلال اين مدت تحريکات و توطئه‏هاي حسودان عليه وي آغاز مي‏شود؛ از آن جمله يکي از گماشتگان، سفير ايران را متهم به ارتکاب عمل زشتی مي‏کنند و اهالي شهر را عليه ايرانيان شوراندند، «اسعد پاشا» نيز به سفير ايران آگاهي داد که گماشته نامبرده بايد اعدام شود. ميرزا تقي‏خان در پاسخ اسعد پاشا مي‏گويد: “در صورتي که اين ادعا درست باشد، فردا صبح «چراغ‏علي‏خان» نماينده خويش را به اتفاق متهم در محضر شرع حاضر می‏کند و اگر در محضر حاکم ثابت شد، فاعل را کيفر خواهم داد. بامداد در حالي که ميرزا تقي‏خان مشغول دادن دستور به چراغ‏علي‏خان بود که به محضر مفتي شهر برود و حقيقت امر را آشکار سازد، ناگهان از دور صداي همهمه و فرياد و هياهوي عظيمي بلند مي‏گردد، هم زمان با اين اوضاع، عده‏اي از مفسده‏جويان، خود را به بام خـانه‏ي سفير ايران مي‏رسانند و يک نفر از همراهان نماينده‏ي ايران را با خنجر، قطعه‏قطعه کرده و از بام به زير پرتاب می‏کنند. در اين هنگامه، بيشتر همراهان زخمي و حتي خود اميرکبير هم زخم بر مي‏دارد و جمعيتي حدود پنجاه هزار نفر از اهالي ارزروم اطراف منزل سفير ايران را محاصره کرده بودند و خواستار قتل ايرانيان شدند؛ ناگاه «بحري پاشا» افسر لايق و خردمند که درجه‏ي امير توماني (سرلشکري) داشت، از اين تحريکات و بلواي شهر بر ضد ايرانيان آگاه مي‏شود و امر مي‏کند، چهار هنگ از اهالي عربستان تحت امر او سلاح برداشته براي رفع غائله، به شهر بروند و در اطراف خانه سفير مراقب باشند. ولی مردم مفسده‏جو، بيانات بحري پاشا را نپذيرفتند. از اين روي چون ميرزا تقي‏خان تصور مي‏کرد اين عده براي قتل وي آمده اند‏، دستور مي دهد کليه اثاثيه و اموال موجود در خانه را از بام به زير ريزند تا مردم به جمع‏آوري آن اموال مشغول شوند و آتش فتنه خاموش گردد. بحري پاشا براي آن که مبادا دوباره فتنه‏اي برپا شود و جان امير به خطر افتد، از سفير ايران اميرکبير و همراهان‏شان درخواست مي‏کند که لباس ايراني را از تن خارج کنند و موقتا لباس ماموران دولت عثماني در برکنند تا هنگام عبور از ميان شهر، مردم، آن‏ها را نشناخته و مزاحم نشوند. ميرزا تقـي‏خـان در پاسخ مي‏گويد: “پناه بر خدا! من بدون لباس ايراني، به بهشت جاودان هم نخواهم رفت.” او نامه‏اي به سفراي دولت‏هاي روس و انگليس مي‏فرستد و اطلاع مي‏دهد که: “دولت ايران حاضر نيست به ايرانيان اهانت وارد آيد. از اين رو ديگر در خاک عثماني نخواهم ماند.” خبر به سلطان عثماني مي‏رسد. «اسعد پاشا» را برکنار و خسارت سفير و همراهانش را جبران مي‏نمايد و پس از آن، جلسه‏ی مذاکرات دو دولت ايران و عثماني دوباره آغاز مي‏شود و پس از حدود چهار سال، طي ۱۸ جلسه، عهدنامه‏ي ارزروم، بين ايران و عثماني در اثر کارداني و کفايت ميرزا تقي‏خان به منافع ايران منعقد مي‏گردد. به پاس درايت و کارداني اين فرزند خلف ملت، محمدشاه يک قبضه شمشير مرصع، به عنوان تقدير، همراه با فرماني به اميرکبير اعطا مي‏کند. از اين پس اميرکبير نقش بارز و شايسته‏اي در صحنه سياست ايران پيدا کرد و در شمار رجال نامي ايران جای گرفته و از آن به بعد به پيشکاري ناصرالدين ميرزا، به وزارت نظام منصوب شد و پيوسته در اين سمت و ماموريت خويش باقي بود تا محمدشاه از دنيا مي‏رود. به سلطنت رسيدن وليعهد هم خالي از اشکال و بدون حادثه و برخورد به نظر نمي‏رسيد، چون مدعياني براي وليعهد وجود داشتند که هر يک خود را وارث تاج و تخت ايـران مي‏دانستند، وليـعهـد هم که در آن مـوقع بيـش از شـانزده سـال نداشـت، «نصيرالملک علي‏آبادي» و ميرزا تقي‏خان وزير نظام (اميرکبير) را به خلوت مي‏خواند و حقيقت امر و موضوع رقبا را بيان مي‏کند، نصيرالملک پس از شنيدن اين خبر، ترسيده، به طوري که آشفته و پريشان خاطر مي‏شود. بر عکس ميرزا تقي‏خان وزير نظام در کمال شکيبایي، خاطر ناصر‏الدين ميرزا را تسکين و به او اطمينان داده و تعهد هر گونه خدمات بزرگ را بر عهده مي‏گيرد و وليعهد را مطمئن مي‏سازد که او را به سلطنت خواهد رسانيد و شب چهاردهم شوال ۱۲۶۴ هجري قمري وليعهد را در تبريز به تخت سلطنت نشانيده و آيين بر نشستن بر تخت سلطنت به عمل مي‏آيد و بلافاصله شاه را از تبريز برداشته به همراه حدود سي‏هزار تن نظامي روانه تهران پايتخت مي‏شوند. ناصر‏الدين شاه در بين راه و دو فرسنگي تبريز (باسمنج) مقام امارت نظامي را که پيش از اين با محمدخان زنگنه بود، به ميرزا تقي‏خان وزير نظام تفويض کرد و او را از اين تاريخ به امير نظام ملقب مي‏نمايد و در روز ۱۸ ذيقعده ۱۲۶۴ هجری قمري وارد تهران شدند و چهار شب بعد، رسما او بر اريکه پادشاهي تکيه زد. از آن جا که شاه، حُسنِ تدبير، صداقت، وفاداري، کفايت و کارداني خارق‏العاده‏ي امير نظام را ديده بود، همان شب، مقام صدارت عظمايی را با اختيار تام، با يک توپ جامه فاخر مزين به مرواريد، به ايشان تفويض کرده و به اتابک اعظم ملقبش گردانيد(اميرکبير اتابک اعظم). اين امر آب سردي بود که روي سر کليه منتظر‏الصداره‏ها ريخته شد و همگي را از رسيدن به چنين مقامي، نااميد گردانيد و آتش حسادت همه آن‏ها را شعله‏ور ساخت و از همين هنگام است که عده‏اي کينه‏ي امير را به دل گرفتند و در انتظار فرصت نشستند. نخستين دست‏خط مهم شاه سست‏عنصر به امير، به شرح زير صادر مي‏شود: “امير نظام! تمام امور ايران را به دست شما سپرديم و شما را مسوول هر خوب و بدي که اتفاق افتد، مي‏دانيم. همين امروز شما را شخص اول ايران کرديم و به عدالت و حُسنِ رفتار شما با مردم، کمال اعتماد و اطمينان داريم و به جز شما به هيچ شخص ديگري چنين اعتقادي نداريم و به همين جهت اين دست‏خط را نوشتيم.” (اين دست‏خط از روي ترجمه انگليسي که در بايگاني وزارت خارجه انگليس موجود است، آورده شد.) چنان که پيش از اين اشاره شد، اوضاع ايران، هنگام صدر اعظم شدن اميرکبير، بسيار غم‏انگيز و تاسف‏بار است؛ بخش حساس آن خزانه دولت در اثر بي‏کفايتي کاربدستان نالايق و بذل و بخشش‏هاي حاج ميرزا‏آقاسي و برابر نبودن هزينه با درآمد‏، به کلي تهي است. اميرکبير که هرج و مرج، خان‏خاني و ملوک‏الطوايفي را در سراسر کشور حکم‏فرما مي‏ديد و فرمانداران هر يک خود به گونه پادشاهي کوچک، حکم مي‏راندند و عشاير خودسري اختيار کرده از اطاعت حکومت مرکزي سرپيچي مي‏کردند، ناامني تا بدان جا بود که هيچ کس تامين جاني و مالي نداشت؛ حتي رفت و آمد در کوچه‏هاي باريک پايتخت هم در شب و گاهي در روز نيز پر مخاطره بود، وضع قضايي کشور خراب و بي‏نظم و ارتشا در کليه امور به حد اعلا رواج داشت، سياست خارجي هم در اثر عدم تدبير زمامداران نالايق و کاربدستان وابسته کاملا و از هر جهت تاريک و بيگانگان آزمند از هر سوي براي ربودن قطعاتي از کشور در جوش و خروش بودند. اميرکبير که اوضاع را اين گونه وخامت‏بار پيش روی مي‏بيند بر اين باور بود که جز با کاربرد مديريتی همه جانبه و اصلاحات راستين در همه زمينه‏ها، نخواهد توانست بر مشکلات کشور، مطالع بيگانگان، معضلات و تنگدستي يا فقر و جهل و تبعيض بين مردم پيروز گردد. اميرکبير با برکناري و گماردن ماموران کشوري و لشکري اصلاحات راستين خود را آغاز مي‏کند و براي اداره هر شغل و کار لشکري و کشوري، بهترين اشخاص که صلاحيت اين کار را داشتند، انتخاب کرده و رشته‏ي هر کار را به اهلش سپرد. سپس دفتر دخل و خرج کشور را خواست، در مي‏يابد که جمع هزينه‏هاي کشور، دو کرور تومان، معادل يک ميليون تومان، بر درآمد کل کشور افزون است، براي جبران اين کسري بودجه، دستور اصلاحات فوري زير را صادر و در اين راه هيچ گونه چشم‏پوشي و تبعيض بين اعضاي خاندان سلطنت با مردم ساده‏ی کوچه و بازار قائل نمي‏شود:

  • عده‏اي را به رياست «ميرزا يوسف مستوفي‏الممالک» برگماشت تا براي هر استان و شهرستان دفتر بودجه (دخل و خرج) ترتيب داده و آن را دفتر استيفا ناميد که حساب درآمد و خرج کليه استان‏ها و شهرستان‏ها در آن دفاتر وارد شود و نظم و ترتيبي در کار خزانه و دارایي کشور داده شود تا حساب هر يک مشخص و معين باشد.
  • وصول درآمد کشور را از روي مميزي، به طور عادلانه وضع کرد.
  • از هزينه‏هاي بي‏موضوع و حقوق گزاف درباريان و نزديکان به هرم قدرت و شاهزادگان و کاربدستان بلندپايه، حتي حقوق شخص شاه بکاست و براي شاه، ماهيانه ده هزار تومان مقرري تعيين کرد که اين مبلغ يک ششم حقوق محمدشاه بود. (اگر اميرکبير اين گونه در سينه‏ی ميهن‏پرستان و در خاطره‏ها ماندگار شده است، به علت نگاه يکسانش به هم‏وطنان و مبارزه راستين او با تبعيض‏ها و نابرابري‏ها و خاصه خرجي‏هاي مقامات است، تا جایي که «ناصرالدين شاه» به صندوق‏دار خود مي‏نويسد: “پولي را که براي صرف جيب ما معين شده است، ماهي ده هزار تومان است که امروز جناب امير نظام معين کرده است.” و از حقوق خود که صدر اعظم بود در سال حدود ده هزار تومان کسر نمود، از خود آغاز کرد و سپس به سايرین پرداخت و مخارج دولت را در حد اعتدال نگاه داشت و همين امر موجب خشم عده اي از او گرديد و از همان گام نخست اصلاحات، بناي مخالفت با امير را گذاردند و در انتظار فرصت براي تلافي نشستند.)
  • از بخشش‏هاي گاه و بي‏گاه شاه و مخارجي که از حساب خزانه‏ي دولت و ملت مي‏پرداخت جلوگيري کرد و نمي‏گذاشت عده‏اي متملق نان به نرخ روز خور، شاه را احاطه کنند و دایما با خوش رقصی به اخاذی مشغول باشند و جيب خود را از سفره مردم فقير پر کنند. («واتسون» مي‏نويسد: “امير نظام دشمن فساد اخلاق بود و بر ضد اين دشمن عمومي به جد، مبارزه مي‏کرد و بر آن بود اخلاق ناپسنديده را به کلي از ميان ايراني‏ها براندازد؛ از آن جمله از عادت‏هاي ناپسند شماري از ايراني‏ها موضوع مداخل است، که گفته مي‏شد مستخدمان دولت به خاطر مداخل يک شغل است که تمام حواس آن‏ها را به طرف آن شغل جلب مي‏کند. اميرکبير اين مرد بي‏طمع، تمام روابط و رشته‏هاي مذموم هم چون مداخل و رشوه را بر هم زد و از بين برد و ارتکاب آن را به کلي ممنوع کرد.”) (۲) وزير مختار انگليس درباره اميرکبير به وزارت خارجه انگليس گزارش مي‏دهد که: “پول‏دوستي که طبع ملي ايرانيان است در وجود امير، بي‏اثر است، او يکي از افراد انگشت شمار در اين مملکت است که تنها و تنها انديشه‏ي سعادت و نيک‏بختي وطنش را در دل دارد.”)(۳)
  • هزينه و درآمد کشور را چنان سامان داد که در سال و در مجموع کل درآمد ۰۰۰,۰۰۰,۱۰ ريال بيش از مجموع کل مخارج کشور باشد.

امنيت راه‏ها (۴)

امير نظام علاقه زيادي به امنيت راه‏ها داشت و در کوتاه زماني چنان امنيتي حاصل شد که مسافر و کالا بدون هيچ مزاحمت در کل کشور به گردش افتاد و کسي جرات دست‏اندازي به مسافران و قافله‏ها را نداشت.

اصلاحات لشکري

اميرکبير پس از اصلاح وضع دارايي کشور به اصلاح ارتش پرداخت و در اين مورد، آني غافل نمي‏شد و از نظر مراقبت کامل اغلب روزها صبح زود به سربازخانه مي‏رفت و اسلحه و مهمات آن‏ها را بازديد مي‏کرد و از فرد‏فرد سربازان، خصوصي سوال مي‏کرد که: “وضع آن‏ها چگونه است؟” تا مبادا فرماندهي در حق آنان تعدي کند. چون در حکومت‏هاي استبدادي و فردي که اراده‏ي يک فرد حکومت مي‏کند، بلوغ و شخصيت رجال وطن‏خواه و خدمتگزار جامعه، محکوم به سترون شدن است؛ زيرا ديکتاتورها افرادي را مي‏خواهند که کورکورانه اطاعت کنند و اگر فردي روي اصول وطن‏خواهي از خود اظهار عقيده و يا مقاومت کند، محکوم است و از جامعه طرد و در بهترين شرايط، خانه‏نشين می‏شود و اين نيز يکي از مضار حکومت‏هاي استبدادي است، تاريخ نشان داده است قشون ايران از پرطاقت‏ترين قشون‏ها است و هر گاه روزگار حکومت اميرکبير به درازا مي‏انجاميد، حکومتش داراي يک قشون منظم و مرتب صدهزار نفري مي‏شد که به فنون نظام، آشنا و مسلح بودند. با ظهور ميرزا تقي‏خان اميرکبير در ايران، برخلاف نظر نامداران انگليس، معلوم مي‏شود که هنوز ريشه‏ي مردان بزرگ در ايران، کنده نشده است و مام وطن، سترون نيست، هنوز هم مي‏تواند مردان لايق و توانايي به وجود آورد و اميرکبير بهترين نمونه و شاهدی بر اين گونه مردان برجسته است. نام اين مرد بزرگ در کنار ديگر بزرگان از جمله قائم‏مقام، مصدق و … در تاريخ جديد ايران ثبت شد و اينان در رديف مردان نادري هستند که «ديوژن» در روزهاي روشن و آفتابي، با چراغ به دنبال آن‏ها مي‏گشت.

دي شيخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست

اصلاحات اقتصادي

اميرکبير به درستي پي برده بود که زراعت نيشکر، مازندران و خوزستان را توسعه داد و زارعان اين مزارع را به توليد تشويق کرده و آنان را از پرداخت ماليات معاف داشت تا بدان جا که شکر سرخ مازندران و شکر خوزستان براي فروش در بازارهاي ايران و به بهاي کم، عرضه گرديد و از واردات شکر از خارج به مقدار چشم‏گير کاسته شد. در راستاي حمايت از صنعت ملي در مقابل صنايع خارجي، کارگران و صنعت‏گران ايراني را به انواع و اقسام ممکنه تشويق نمود و آن‏ها را وادار مي‏کرد که با صنايع خارجي رقابت کنند. کارخانه کاغذسازي در شمال شرقي تهران تاسيس کرد و کاغذهاي تحريري توليد اين کارخانه به کاغذ اميري معروف شد. کارخانه چلواربافي در تهران، حريربافي در کاشان و کارخانه ريسمان‏ريسي تاسيس گرديد، بناي کارخانه چيني‏سازي در تهران و بلور‏سازي در قم آغاز شد. در بخش معدن، مس قراچه داغ نظم گرفت. شکر مازندران را چنان تصفيه کردند که مثل شکر هندوستان شد. قطران که به جهت مصارف توپخانه از روسيه وارد مي‏شد در رحمت‏آباد گيلان به قدر کفايت به خوبي توليد مي‏شد و در بلوک ناپنج مازندران تصفيه آهن را به درجه کمال رسانيدند که گفته مي‏شد از آهن «حاج‏ترخان» نرم‏تر و کارپذيري آن، آسان‏تر بود.

وصلت خانواده سلطنتي با امير

حُسنِ خدمت و اتخاذ تدابير و تصميمات فوري و درست اميرکبير در حل مشکلات و نابساماني‏هاي مملکتي، آن چنان توجه ويژه‏ي ناصرالدين شاه را جلب کرده بود که پس از چهار ماه و اندي، شاه تصميم گرفت تا خواهر خود، «عزت‏الدوله» را به همسري صدراعظم خويش در آورد. «مهدعليا» مادر شاه که در ابتدا سعي کرد که دل از امير به هر وسيله بربايد و او را دلداده‏ی خويش کند و خود را دلبر او سازد، ولي امير از شخصيت ويژه‏اي برخوردار بود که با اين گونه عشوه‏ها و کرشمه‏ها از راه به در نمي‏رفت. از اين رو مهدعليا به خيال افتاد که «ملک‏زاده خانم» دختر شانزده ساله‏اش را به اميرکبير پنجاه و چهار ساله بدهد تا از اين نزديکي هر چه مي‏خواهد، بهره گيرد و به اهداف خود برسد؛ ولي با شخصيت مصمم اميرکبير در ايجاد اصلاحات و مبارزه با تمام ناپسندي‏ها و انحراف‏ها، کليه حساب‏هاي مهدعليا، غلط از کار در آمد و امير به احکام صادره و سفارشات خانم مهدعليا توجه نمي‏کرد. از اين رو کينه امير را به دل گرفت و بيست و دو روز پس از عروسي امير، به دستور بيگانگان و تحريک مهدعليا، چند فوج از سربازان پادگان مرکز، بدون هيچ دليل بر امير شوريدند و عزل او را خواستار شدند و به شاه پيغام فرستادند که اگر امير را معزول نکنند، هلاکش خواهند کرد. شاه که از جريان آشوب خبردار شد، در پاسخ به پيغام سربازان گفت: “محال است که من اميرکبير را از سر کار بردارم و به درخواست عده‏اي ماجراجو و آشوب‏طلب وقعي گذارم.” از ديگر خدمات اين امير با درايت ميهن‏پرست تاسيس دايره آگاهي بود. امير کبير براي آن که از روابط درباريان و روحانيان و کاربدستان حکومتي و غيره با بيگانگان مقيم، کاملا آگاهي يابد، اداره ويژه‏ي سرّي که هويت و مشخصات کارکنان آن کاملا مخفي بوده است، در تهران تاسيس کرد به نام (منهيان)، کنجکاوي اين اداره در سراسر کشور حکم‏فرما بود و از جزیي‏ترين وقايع کشور و رويدادهاي سياسي و اجتماعي حتي در مورد کارگزاران بيگانه، اطلاعات وسيع به دست مي‏آورده است. اميرکبير در عين حال که به دين و آیين اسلام به راستي اعتقاد داشت و هميشه در آيين‏هاي مذهبي شرکت مي‏کرد، ولي از دخالت علما در امور سياسي به شدت جلوگيري مي‏کرد. از جمله آن گاه که توسط مامورانش مطلع شد که «ميرزا ابوالقاسم» امام‏جمعه تهران، با سفارت‏خانه‏هاي روس و انگليس ارتباط نزديک دارد(۵) و از آن‏ها هدايا و مقرري دريافت مي‏دارد، دامنه کدورت‏هاي امير با اين گونه افراد بيشتر شد و آن گاه که مطلع شد انفيه‏دان جواهر نشان و ديگر هدايا از سفير روس دريافت کرده است، ماموري به خانه‏ي امام‏جمعه فرستاد او را بازخواست کردند و به خاطر اين گونه اعمال و ارتباطات، تهديد به مجازات کرد. در اين زمينه و حتی در ارتباط ميرزا ابوالقاسم با نخست‏وزير انگلستان نيز اسنادي موجود است که از حوصله اين نوشتار خارج است.(۶) ماموران اميرکبير در سفارت انگليس و ديگر سفارت‏خانه‏ها، تمام حرکات کارمندان خارجي را زير نظر داشتند.

امير کبير و درباريان

اميرکبير به رفتار درباريان و ماموران خويش با مردم اهميت داده و چنين معتقد بود که رفتار و کردار درباريان مي‏بايد سرمشق ساير مردم باشد و هيچ گاه نبايد چون داراي مقام  و شغلي در دستگاه سلطنتي و دولتي هستند، نسبت به مردم، اجحاف نموده از مقام‏شان سوءاستفاده کنند؛ بلکه به عکس، بايد در رفع نابرابري و برقراري عدل، نهايت جديت را به عمل آورند.

 

از کارهای دیگر امیرکبیر

امير دريافته بود که اگر ايران بخواهد در راه رشد و توسعه گام بردارد بايد نخست بر قدرت توليد مملکت افزود و بر قدرت توليد افزوده نمي‏شود مگر اين که از اراضي باير و رودخانه‏هايي که آب آن‏ها هدر مي‏رفت، استفاده کند. از اين رو کشت نيشکر و ساير محصولات پر درآمد را در منطقه معمول گرداند و براي ساختن سدها دستور موکد صادر نمود، که يکي از آن‏ها بعدها به سد ناصري معروف شد. هم چنين سدي در محل پيوستن دو رودخانه قره‏چاي و انار‏رود در منطقه قم و ساختن پلي بر روي آن که به پل دلاک معروف گرديد و هم چنين سد بزرگي بر روی رودخانه گرگان ساخته شد و بخش‏هايي از دشت گرگان را مشروب و قابل کشت نمود. در اصلاحات سياسي، اميرکبير با همسايگان نهايت مراقبت را به عمل آورد و سفرايي را که به ماموريت اعزام مي‏داشت، دقت کاملي مي‏کرد که از ميان اشخاص متين، شريف، کاردان و ميهن‏دوست انتخاب شوند، با سفراي خارجه مقيم تهران، سياست مدارا پيش مي‏گرفت که نه دشمن‏تراشي کند نه تسليم آن‏ها مي‏شد، به تدبير علمي راه بهانه جويي را به روي آن‏ها سد مي‏کرد؛ ولي از حسن اداره و اطلاعات علمي و فني آن‏ها استفاده مي‏نمود. از ديگر کارهاي امير، ممنوع کردن ورود کشتي‏هاي تجاري و جنگي دولت روسيه در مرداب انزلي بوده است؛ چون اين امر بر خلاف عهدنامه في‏مابين بود، به اين ترتيب بر نوشته حاج ميرزا آقاسی که حق داده بود داخل مرداب لنگر اندازند، خط بطلان کشيد. واتسون مي‏نويسد: “اميرکبير يگانه کسي است که دست اجانب را از دخالت در امور داخلي ايران در مدت صدارت خود کوتاه نمود و يگانه مردي بود که توانست بدون دخالت بيگانه مسایل غامض ايران را حل و فصل کند، در زمان او احدي قادر نبود با عمال اجانب و بيگانگان روابط خصوصي داشه باشد. اين افتخار براي او بس که در زمان او هيچ يک از همسايگان نتوانستند در امور داخلي کشور دخالت کنند و يا به حقوق سياسي ايران تجاوز کنند.”(۷) آن چه براي نسل امروز و خوانندگان اين نوشتار از جايگاه ويژه‏اي برخوردار است، ميزان هوشياري، غيرت ملي، سياست‏داني، پاک‏دامني و شرافت‏مندي اين مرد بزرگ سياست است. از ديگر اصلاحات سياسي اميرکبير، موضوع تحصن و پناهنده شدن اتباع ايراني به سفارت‏خانه‏هاي خارجي بود؛ به اين معني که برخي از افراد ايراني، همين که مرتکب خطا يا بزه مي‏شدند، براي رهايي خود به يک سفارت‏خانه رفته، تحصن مي‏جستند، هيچ اقدامي براي احضار آن‏ها ميسر نبود؛ زيرا در دروه محمدشاه و با ضعف نفس حاج ميرزا آقاسي و عدم قدرت و اراده شاه، نمي‏توانستند اقدامي بکنند. اميرکبير سفراي خارجي مقيم در تهران را طي مذاکراتي با دليل و استدلال مجبور ساخت که از حمايت و پناه اتباع ايراني که مرتکب خطا و بزه شده‏اند، خودداري نموده، متحصنان را در صورت اخطار دولت ايران، فورا تسليم نمايند. عمق وابستگي دولت به بيگانگان در دروه محمدشاه تا آن جاست که در عهد حاج ميرزا آقاسي، جسارت و گستاخي نمايندگان روس و انگليس در تهران به اندازه‏اي‏ است که هر حکم و امري داشتند آن را آمرانه به او مي‏نوشتند و به دست قراول يا نوکري مي‏دادند، پيش صدراعظم مي‏فرستادند. اين امر به حدي بوده که طي نامه‏اي ميرزا آقاسي به شاه، اين گونه مي‏نويسد: “کم‏ترين بنده مي‏خواستم تا عباس‏آباد بروم، اما به واسطه اين که جناب وزير مختار انگليس تشريف خواهند آورد، نتوانستم؛ نه بنده مي‏ميرم، نه آن‏ها دست مي‏کشند، نه وجود مبارک، صحت کامل مي‏يابند که پدر آن‏ها را از گور در آورند، براي چه اين ذلت را بايد بکشم؟ نزديک است سکته کنم. نه دنيا دارم. نه آخرت. نه آبرو. نوکر دولت روسيه، مرا به قراول بياندازد، ديگر چيزي باقي نماند که به سر من بيايد. اين نامه ژرفای وابستگي و نوکري يک دولت را به بيگانگان نشان مي‏دهد.”(۸) اميرکبير به تمام اين مداخلات نامشروع در ايران خاتمه داد.

اميرکبير و افغانستان

در زمان سلطنت فتحعلي‏شاه که ايران سرگرم جنگ‏هاي خونين با روسيه بود که بيش از سيصدهزار نفر از رشيدترين فرزندان خود را قرباني مطامع استعماري و پس گرفتن شهرهاي قفقاز کرده بودند، افغان‏ها به تحريک انگليس‏ها موقع را مناسب دانسته سر از اطاعت اوامر دولت ايران برداشته بناي ياغي‏گري را گذاشتند. پس از عهدنامه‏هاي ننگين و خاتمه جنگ‏هاي ايران و روسيه، فتحعلي‏شاه متوجه افغانستان و شرق و شمال شرقي ايران گرديد، انگليس‏ها از تسلط و نفوذ حکومت ايران در افغانستان بي‏نهايت نگران بوده، از اين رو در عمل به حمايت از شورشيان افغاني برخاسته و مانع فتح هرات به دست سپاه ايران گرديدند. اميرکبير چون به صدارت عظمايي منصوب مي‏شود در مورد افغانستان برخلاف اسلاف خود بناي ديپلماسي خود را بر مدارا و نفوذ سياسي از راه دوستي و ارتباطات سياسي با حکام افغانستان می‏گذارد تا بدون لشکر کشي مساله هرات را حل کند و تا حدود زيادي هم موفق شد، اين رفتار و عمليات امير، انگليسی‏ها را سخت به وحشت انداخت و شايد يکي از دلايل قتل اميرکبير همين مساله بوده است. اسناد سياسي نشان مي‏دهد که اميرکبير تا چه اندازه در هدف اساسي خود که عبارت از حفظ حدود و ثغور ايران قديم بود توفيق حاصل کرده است و به جرات مي‏توان گفت که اگر دست کم بيست‏سال صدراعظم ايران بود، مسلما وضع جغرافيايي ايران غير از آن بود که حال هست. در مساله افغانستان ميرزا تقي‏خان به پنجاه درصد آرزوي خود رسيده بود و هرات کاملا به تصرف ايران درآمد، در اثبات اين نظر در بخشي از نامه «يارمحمدخان» به ناصرالدين شاه مي‏نويسد: “عرايض عبوديت، فرايض حُسنِ چاکري و دولت‏خواهي خود را پيشگاه حضور اقدس جلوه نمايي داده و به عرض مراتب عبوديت و جان‏فشاني و خدمت‏گذاري پردازد… .” و به هر رو در زمان زمام‏داري امير بالاخره تعهدنامه ايران در مورد هرات صادر مي‏شود. پس از قتل اميرکبير هنگامی که «ميرزا آقاخان نوري» به صدارت منصوب می‏شود، نامه‏اي به «حسام‏السلطنه» که در زمان امير، مامور سرکوبي و اشغال هرات شده بود، مي‏نويسد که: “دست از تصرف هرات بردارد به مشهد مراجعت نمايد تا انگليس‏ها دست از تصرف بوشهر و خارک و خرمشهر بردارند.” دوران صدارت (بخوانيد خيانت) ميرزا آقاخان «اعتماد‏الدوله» براي انگلستان دوره‏ي ازدياد تحکيم نفوذ سياسي، نظامي و اقتصادي بود و بزرگ‏ترين ضربه‏اي که به ايران وارد شد، همين جدايي هرات از ايران بود. پس از اين جدايي، انگليس‏ها رشوه‏ای به آقاخان نوري وعده کردند که خيال شاه را از تصرف هرات منصرف کرد و آن گاه که حسام‏السلطنه در جواب آقاخان نوري مي‏نويسد: “سزاوار نيست دولت ايران هرات را تخليه کند.” آقاخان به حسام‏السلطنه می‏نويسد: “معلوم مي‏شود شما را خيال سلطنت و پادشاهي به سر افتاده که به هرات مانده‏ايد و جواب دولت را اين گونه داده‏ايد، اگر خود را جزو دولت ايران و خيرخواه پادشاه مي‏دانيد، به زودي هرات را تخليه نموده و به مشهد برگرديد.” و بعدها طي عهدنامه‏اي مفتضحانه و خائنانه که به قباله هرات معروف است، ميرزا آقاخان نوري، هرات را رسما واگذار مي‏کند.

شيلات درياي مازندران

از ديگر مواردي که حاکي از بي‏توجهي و ناشايستگي حاج‏ميرزا آقاسي است، واگذاري شيلات ايران در درياي مازندران به دولت روسيه است و استرداد آن، برهان قاطعي بر توجه، شايستگي و کارداني ميرزا تقي‏خان اميرکبير است. در زمان صدارت ميرزا آقاسي، دولت روسيه از دولت ايران، واگذاري قسمتي از سواحل درياي مازندران و بهره‏برداري از آن را که طبق عهدنامه‏ی ترکمن‏چاي، حق دولت ايران شناخته شده بود، خواستار مي‏شود. حاج ميرزا آقاسي بدون توجه به مساله شيلات و صيد ماهي و عوايد سرشاري که متعلق به ايران است، در جواب روسيه گفته بود: “کام شيرين دولت دوست را براي مشتي آب شور تلخ نمي‏کنيم.”(اين نوشته امضاي شاه را ندارد و تنها داراي امضاي حاج‏ميرزا آقاسي است.) ميرزا تقي‏خان با اطلاع از چگونگي نوشته حاج‏ميرزا آقاسي و واگذاري شيلات به روس‏ها، تجاهل کرده، بهره‏برداري از شيلات را به «ميرزا‏ ابراهيم‏خان دريابيگی» اجاره مي‏دهد و دستور مي‏دهد طي نامه‏اي مراتب را به سفارت روسيه بنويسند. روس‏ها پس از ترکمن‏چاي، سعي داشتند به عناويني پايگاه‏هايي مانند بيمارستان، تجارت‏خانه، نظامي و غيره در نقاط شمالي ايران به دست آورند و در زمان صدارت حاج‏ميرزا آقاسي از دولت ايران تقاضا کردند براي کارگران کشتي‏ها و اتباع خود، بيمارستاني در استرآباد (گرگان) از دولت ايران بگيرند که دولت وقت با آن‏ها موافقت مي‏کند؛ پس از حاج‏ميرزا آقاسي، همين که صدارت به ميرزا تقي‏خان رسيد، با توجه به مفاسد و نتايج اين موضوع و سوءاستفاده‏هايي که ممکن است روسيه پس از ايجاد بيمارستان در آن جا بنمايد، محرمانه به فرماندار گرگان دستور داد از واگذاري بنا، جهت بيمارستاني که قبلا اجازه داده شده بود، خودداري کند. در زمان محمدشاه و صدارت آقاسي، سفير انگليس در ايران، از او می‏خواهد براي بازرسي کشتي‏هايي که به خليج‏فارس وارد مي‏شوند، به بهانه اين که مبادا بَرده حمل کرده باشند، اجازه بازرسي کشتي‏ها واگذار شود، در بادی امـر، شـاه زير بـار نمي‏رفت ولي بر اثر اصرار انگليس‏ها و چون دربار ايران از هر طرف گرفتار نفوذ روس‏ها و انگليس‏ها بود، اين حق به آن‏ها واگذار شد و حاج‏ميرزا آقاسي اجازه بازرسي کليه کشتي‏ها را در خليج‏فارس به دولت انگليس واگذار مي‏کند و بر اثر اصرار حاج‏ميرزا آقاسي، شاه نيز با اين که از رفتار انگليس‏ها در مورد هرات دل خوشي نداشت، چهار ماه پيش از مرگ خود موافقت حتمي خود را اعلام مي‏دارد.(۹) خلاصه انگليس‏ها با تحصيل اين سند درياي عمان و خليج‏فارس را مرکز جولان‏گاه کشتي‏هاي خود قرار داده و به توسعه نفوذ روز افزون خويش پرداختند. (تاريخ برای پندآموزی است.) و در شوال ۱۲۶۴ هجري، محمدشاه فوت کرد و حاج‏ميرزا آقاسي نالايق از کار بر کنار شد. سلطنت ايران به ناصرالدين شاه و صدارت عظمايي به مرد با تدبيري چون اميرکبير که جز به استقلال ايران و رهايي از نفوذ بيگانگان و سرکوب متجاوزان داخلي و خارجي و حقوق ملت نمي‏انديشيد، رسيد. انگليس‏ها خواستند براي تثبيت موقعيت خويش در درياي عمان و خليج‏فارس فرمان بازرسي کشتي‏ها را به تاييد ناصرالدين شاه هم برسانند و تاييدي بگيرند. اميرکبير که سرسخت و مقاوم در برابر بيگانگان بود، طي نامه‏ای در نهايت آزادگی و استقلال‏طلبی به سفارت انگليس مي‏نويسد: “… در رابطه با آن قراري که شاه مرحوم در باب (سياه) نوشته بودند، من امضا مي‏کنم که تبعه‏ي ما سياه از راه دريا نياورند، ديگر قرار تازه نخواهيم گذارد، اگر رعيت ما حکم ما را مسموع نداشت ما به هر طور که خود مي‏دانيم او را تنبيه خواهيم کرد؛ زيرا که محل تنبيه و تنبه آن‏ها به عهده‏ي خود ماست و به عهده‏ي دولت ديگر نخواهد بود، چون لازم بود، فرمايش ملوکانه به آن دوست مکرم ابلاغ گرديد.” اميرکبير در تربيت شاه جوان بسيار اهتمام مي‏کرد و در مواردي تذکرهاي درشت به شاه مي‏داد. روزي اميرکبير به علت بيماري در منزل به سر مي‏برد و طي نامه‏ای که  نمونه‏ای از ميزان قدرت فکر، عظمت، دليري و سخن‏داني آن مرد بزرگ سياسي ايران است، در پاسخ به احوال‏پرسي شاه، مي‏نويسد:(۱۰)“حال اين غلام را استفسار کرده بوديد، بد نيست، در باب سان، سوار مقرر فرموده بوديد که از ميدان نمي‏شود بيرون رفت، اگر آجودان باشي عوض کرده يا خود اختيار فرموده‏ايد، امر با قبله‏ي عالم است؛ ولي با اين طفره رفتن‏ها و امروز و فردا کردن‏ها و از کار گريختن‏ها، در ايران با اين هرزگي حکام، نمي‏توان سلطنت کرد. گيرم من ناخوشم يا مردم، فداي خاک پاي همايون، شما بايد سلطنت بکنيد يا نه؟ اگر شما بايد سلطنت بکنيد، بسم‏اله! چرا طفره مي‏رويد؟ … هر روز از حال شهر چرا خبردار نمي‏شويد که چه واقع مي‏شود و بعد از استحضار چه حکم مي‏فرمایيد؟ قورخانه و توپي که بايست به استرآباد برود، رفت يا نه؟ اين همه قشون که در اين شهر است. از خوب و بد و سرکرده‏هاي آن‏ها چه وقت خواستيد و آيا از حال فوج و مردم دايم خبردار شديد؟ و اين که بنده ناخوشم و گيرم هيچ خوب نشدم، شما نبايد دست از کار خود برداري يا دايم محتاج به وجود يک بنده‏اي باشيد.” اين نامه اميرکبير را با نامه‏اي که ميرزا آقاخان به شاه مي‏نويسد، مقايسه کنيد:

ميرزا آقاخان نوري بعد از اميرکبير، در بخشي از نامه‏اي به شاه، چنين مي‏نويسد:(۱۱)“… هوا سرد است، ممکن است به وجود مبارک صدمه‏اي برسد. (براي سان ديدن از قشون) دو تا خانم برداريد ببريد در غونيه (داوديه) عيش کنيد.” به راستي چقدر دقيق است که تکيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف و يا روزي که ناصرالدين شاه و اميرکبير در اصطبل‏، اسب‏ها را بازديد مي‏کردند، ناصرالدين شاه به امير گفت: “کجا رفتند آن اسب‏ها مثل رخش، بور، شبديز و عران که اين روزها اثري از آن‏ها نيست؟” امير گفت: “قربان! آن اسب‎ها را سواراني مثل رستم، اسکندر، پرويز و لطفعلي‏خان زند، سوار شدند و با خود بردند.”(۱۲)

انديشه‏ي دارالفنون ايران

کشور ايران نخستين کشور آسيايي است که دانشجو به اروپا اعـزام داشته و دارالفنون ايـران که در زبان فرانسـه آن را پلـي‏تکنيک مي‏گويند درست بيست سال پيش از دارالفنون ژاپن و سه سال بعد از دارالفنون عثماني تاسيس شده است. دارالفنون ايران مولود يک سلسله رويدادهاي ناگوار و نابسامانی‏های خطرناک سياسي، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است که از آغاز سلطنت فتحعلي‏شاه تا ظهور ميرزا تقي‏خان اميرکبير رخ داده و افکار روشن و حساس را به خود جلب کرده است. غير منظم بودن ارتش ايران و متحدالشکل نبودن آن، شکست‏هاي پي در پي ارتش ايران، از دست رفتن چندين شهر مهم، جدا شدن افغانستان از ايران، هرج و مرج در امور داخلي، عدم تشکيلات منظم کشوري و لشکري، اعمال نفوذ قدرت‏هاي بيگانه‏ي استعماري و … عواملي بودند که ايرانيان وطن‏پرست را در انديشه چاره و اصلاح امور داخلي و خارجي ايران انداخت. اميرکبير زماني که به صدارت رسيد، کاملا به نبود تشکيلات فرهنگي، موسسات علمي و نداشتن وسایل بسط تمدن و فرهنگ جديد در ايران پي برده بود و همواره در راه اصلاحات، با نفوذ متنفذان کهنه‏پرست و خشک‏انديشان مصادف مي‏شد و اصلاحـات سترون مي‏ماند و از سويي به اين باور رسيده بود تا انقلاب و تحولي در علوم و انديشه‏ها ايجاد نشود و جوانان ايراني بهره‏اي از علوم مختلف بر نگيرند، نمي‏توانند اندک روشنايي در انديشه ايرانيان ايجاد کرده، کشور را ترقي داد. از اين رو براي تعليم جوانان بر آن شد عده‏اي از معلمان اروپايي را به ايران طلبيده تا در سازمان يا موسسه‏اي جوانان ايران آموزش‏هاي جديد را فرا گيرند، او مشکل بزرگ ايران را نداشتن مديران کاردان در اداره امور مي‏دانست و جمله‏ي مشهوري که گويا از اميرکبير نقل مي‏کنند که بعدها از آن به عنوان شعار انقلاب ميجي در ژاپن ياد شد و ژاپن از آن پيروي کرد و به امروز رسيد. ما به جاي بزرگداشت و رهروي انديشه‏هاي او، رگش را زديم و اما امير چه گفته بود: “اگر ميوه يک‏ساله مي‏خواهيد گندم بکاريد، اگر ميوه ده‏ساله مي‏خواهيد درخت بکاريد، اگر ميوه صدساله مي‏خواهيد انسان تربيت کنيد.” ژاپن ده‎سال پس از دارالفنون ما، انديشه‏هاي اميرکبير را به کار بست و پيش رفت و در شمار پيشرفته‏ترين کشورهاي جهان در آمد. اميرکبير به جاي آن که دولت ايران بيست نفر دانشجو به اروپا اعزام دارد، معتقد بود مي‏تواند با بودجه‏ی آن، هفت نفر معلم از اروپا استخدام و در عوض به جاي بيست نفر شاگرد در سال، دويست نفر را تربيت کند، لذا به فکر دارالفنون بر آمد و در سال ۱۲۶۷ هجري قمري، اميرکبير، «ميرزا‏رضاي مهندس‏باشي» را مامور ساخت و آماده‏سازي محل مي‏کند و در همين سال «مسيو جان داود ارمني» را به عنوان سفير ويژه به وين اعزام نموده تا چند نفر استاد و افسر براي تدريس و آموزش در دارالفنون ايران استخـدام نمايد، «متـرنيخ» صدراعظم اتريش، دستور داد هفت نفر از برجسته‏ترين معلمان و افسران لايق را انتخاب و به سفير ويژه‏ی اميرکبير معرفي کنند؛ منظور اميرکبير عملي شد و اين استادان از وين وارد تهران شدند و نام و رشته تخصصي آنان به شرح زير بود:

۱ـ مسيو بارون کومواس استاد پياده‏نظام ۲ـ مسيو اوکشت ژيرد استاد توپ‏خانه ۳ـ مسيو چارنوت استاد معدن‏شناسي ۴ـ مسيو نيم رو استاد داروسازي ۵ـ مسيو کولوستي استاد رياضيات و مهندسي ۶ـ دکتر بولاک استاد طب و جراحي ۷ـ کوکـاتي استاد تعليمـات سواره‏نظام.

علاوه بر معلمان اتريشي عده‏اي از استادان کارآزموده‏ی ايراني براي تدريس در دارالفنون دعوت شدند از آن جمله:

۱ـ ميرزا‏احمد حکيم‏باشي‏کاشاني استاد طب قديم ۲ـ ميرزاابوالقاسم حکيم‎باشي استاد طب قديم ۳ـ ميرزااسداله استاد فارسي و عربي و پيش‏نماز مدرسه ۴ـ ميرزا ملاحسين استاد فارسي و عربي ۵ـ ميرزا رضاي دکتر استاد طب ۶ـ شيخ صالح استاد فارسي و عربي ۷ـ ميرزا عبدالغفار نجم‏الملک استاد علوم رياضي ۸ـ ميرزا علي‏اکبر فال‏نقاش‏باشي معلم نقاشي و فرانسه ۹ـ ميرزا علي دکتر همداني استاد طب ۱۰ـ محمدکاظم محلاتي استاد طبيعي و شيمي

اميرکبير در استخدام معلمان از خارجه دقت کرد تا منتسب به هيچ يک از ممالکي که در ايران منافع سياسي دارند، نباشند. به همين منظور معلمان آلمانی و اتريشی را برگزيده بود. نخستين شاگردان دارالفنون که تعدادشان به ۱۲۰ نفر مي‏رسيد در سال ۱۲۷۶ هجری قمری پس از هشت سال فارغ‏التحصيل و عده‏اي از آن‏ها به اروپا اعزام شدند. از جمله اين شاگردان دکتر «اعلم‏الدوله ثقفي»، «ميرزا رضا‏خان مهندس‏الملک»، «سرتيپ عبدالرزاق‏خان مهندس»، «دکتر ولي‏اله‏خان نصر» و «ميرزا محمد‎علي‏خان ذکاءالملک» (فروغي) را مي‏توان نام برد که هر يک منشا خدمات ارزنده‏اي به فرهنگ ايران شدند.

نخستين روزنامه

اميرکبير به منظور آشنا کردن مردم با وضع جديد و اطلاع‏رساني به ايرانيان و تعميم فرهنگ پوياي ملي به تاسيس روزنامه‏اي در تهران همت گمارد که مديريت آن را «ميرزاجبار تذکره‏چي» عهده‎دار بود و از سال ۱۲۶۷ تا ۱۳۲۴ قمري، بدون وقفه، انتشار يافت و از دومين شماره، نام (وقايع اتفاقيه) گرفت.

تاسيس پست و …

اميرکبير براي ساده کردن امور تجاري در سال ۱۲۶۷ پست‏خانه‏اي تاسيس کرد و از نظر نگهداري محمولات پستي در کليه نقاط و راه‏هاي کشور قراول‎خانه‏هايي ايجاد کرد که محموله‏هاي پستي دچار دستبرد سارقان نگردد. گر چه ستاره نوراني اميرکبير در آسمان تيره اين کشور ديري نپاييد و بسيار زود فرود آمد و همين امر باعث شد کشور ستمديده ما نتوانست آن گونه که بايد و شايد از وجود اين نابغه‏ی به تمام معنا برخوردار گردد، با اين وجود چنان شالوده‏اي تزلزل‏ناپذير و چنان طرحي به منظور اصلاحات همه جانبه‏ي کشور در انداخت که تندباد حوادث نيز نتوانست آن را بر کَنَد. اميرکبير زمام هر کار را به طور مستقل، به دست کارشناسان مجرب سپرد؛ از اين رو امور کشور، چنان نظم منظمي گرفت که ديگر کسي نياز نداشت به امير شکايت برده، از او دادخواهي کند و نسبت به همسايگان قدرت‏مند روس و انگليس تصميم گرفت با بي‏طرفي کامل، توازن سياست خارجي را حفظ نمايد و چون هيچ يک از آنان را بي‏نظر نسبت به ايران نمي‏دانست، لذا به هيچ يک از آنان تمايل خصوصي نشان نمي‏داد، تا موجب فعاليت و رقابت ديگري نشود، در همين ارتباط بر اساس سندي که وزيـر مختار انگليس «جستين شيل» در ۱۵ دسامبر ۱۸۴۹ به «پالمرستون» وزير خارجه انگلستان مي‏نويسد: “احساسات امير عليه روس‏هاست ولي اين دليل نيست که با ما موافق است … هدف اصلي امـير اين‏ست که از نفـوذ روس و انگليس در ايران بکـاهد.”(۱۳) و يا اين که وزير مختار انگليس مي‏نويسد: “وزير مختار روس نظر دوستانه‏اي نسبت به اميرکبير ندارد، زيرا ميرزا تقي‏خان هرگز تسليم وي نمي‏شود.”(۱۴) «کنت دو گوبينو» نويسنده نامدار کتاب سه‏سال در آسيا که سمت وزير مختاري دولت فرانسه را در ايران نيز داشته است در مورد زمام‏داري اميرکبير چنين مي‏نويسد: “تهران ۲۰ فوريه ۱۸۵۶ ميلادی، جناب‏عالي نبايد باور بفرماييد که از روزگار «هرودت» به اين سوي ديگر در اين کشور هيچ امر بزرگ يا غم‏انگيزي رخ نداده است، اين ملت ذليل و از پاي در آمده، فوق‏العاده تيزهوش و نادر است… . امروز ديوانه و دل‏باخته‏ي مردي شده که تا چهارسال پيش صدراعظم کشور بوده است، از مرز ترکيه تا سرحد افغانستان هيچ کسي از غني و فقير، خرد و کلان نيست که تمام عناوين بزرگی، تجليل و محبت را در موقع يادآوري از اين مرد بزرگ به کار نبرد، مي‏گويند عادل، وظيفه‏شناس، فعال و کاري بوده از سربازان و کشاورزان حمايت مي‏کرد و خير ايران را مي‏خواست.”

پايان دفتر و عزل اميرکبير!

 (دريغا چشم نابيناي قدرت، تا ابد کور است)

ترديدي نيست که در واقعه‏ي عزل اميرکبير دست خارجيان استعمارگر نيز در کار بوده، ولي ظاهرا در واقعه‏ي برکناري وي اسباب را چنان چيدند که ناگهان از سوي ناصرالدين شاه سست‏عنصر، دست‏خط عزلش از مقام صدارت صادر شد. سالوس‏ها و رياکاران سرشناس در تاريخ فراوان ديده شده‏اند که به ياري تزوير، نيرنگ، خدعه و زبان‏چرب، مدت‏ها دولت‏مردان را گمراه و اغوا کرده‏اند و از سست‏عنصري، زودباوري يا خوش‏خيالي و احساسات آنان بهره گرفته‏اند يک چند و چه کوتاه، بر خر مراد نشسته‏اند و اين جا و آن جا رانده‏اند و کيسه‏ها و زرها اندوخته‏اند، ولي اين خدعه‏ها و فريب‏کاري‏ها هم حد و مرزي دارد، جماعتي را براي مدتي مي‏توان فريفت و گول زد، اما همه را براي هميشه نمي‏توان. به هر رو، روز شنبه بيستم ماه محرم ۱۳۶۸ هجري ـ قمري به هنگام سان، سر اسب اميرکبير اندکي از سر اسب ناصرالدين شاه جلوتر مي‏رود. شاه که قبلا پر شده، اين موضوع را بهانه قرار داده، با شلاق به سر اسب اميرکبير مي‏کوبد. پس از برگزاري سان، شاه به کاخ و امير به عمارت صدارت عظمايي مي‏روند، مدتي نمي‏گذرد که دست‏خطي از طرف شاه به امير مي‏رسد که “چون شغل صدارت عظمايي وزارت کبرا زحمت زياد دارد و تحمل اين زحمات بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کرديم، بايد با کمال اطمينان مشغول امارت نظام باشيد… به آن کار اقدام نمایيد تا امر محاسبه و ساير امور را به ديگران از چاکران که قابل باشند، واگذاريم.”(۱۵) آن چه در صدور اين فرمان موثر بود، سعايت درباريان خائن بود که اصلاحات امير به حال آنان مفيد نبوده و براي استفاده خود هميشه آلت اجراي مقاصد پست بيگانگان واقع مي‏شدند. بديهي است مذاکرات اعتمادالدوله نوري و مهدعليا در شاه جوان تاثير زياد مي‏نمايد و از همان ساعت، کمر به قتل اميرکبير مي‏بندند، منتها به دنبال زمان مناسب مي‏گردند که ابتدا او را عزل و سپس به قتل برسانند. به دنبال صدور فرمان عزل از صدارت، اميرکبير چند نامه به شاه مي‏نويسد و از او درخواست مي‏کند که وي را احضار کرده براي رفع سوءتفاهم مذاکره نمايد؛ ولي شاه در بادي امر، اجازه نمي‏دهد، در بخشي از يکي از نامه‏ها مي‏نويسد: “… اين که اصرار در شرف‏يابي حضور شما داشتم و باز دارم و استدعاي چند کلمه عرض دارم، براي آن‏ست که هرزگي و نمامي و شيطنت اهل اين ملک را مي‏شناسم، از اين رشته که به دست آن‏ها افتاده، دست نمي‏کشند و طوري خواهند کرد که اين کار منظم را که کل دنيا از شدت حسد به مقام پريشاني برآمدند، بالمره خراب و ضايع و هم چنين اين غلام را نيز خراب کنند و هم جميع کارهاي پخته را خام نمايند.”

تبعيد به کاشان

بالاخره آخرين ملاقات اميرکبير و ناصرالدين دست مي‏دهد و ناصرالدين فرمان حکومت کاشان را براي امير صادر مي‏کند و تاکيد مي‏نمايد که هر چه زودتر به محل ماموريت روانه شود. اما افسوس که منافقان و سعايت‏کنندگان گاه و بي‏گاه براي از بين بردن امير، با شاه مذاکره و تحريک مي‏کردند که شاه جوان، اميرکبير را به اجبار زودتر روانه کاشان نمايد، خائنان براي اجراي منظور خود و از بين بردن امير، مي‏کوشيدند و به شاه وانمود مي‏کردند که امير از فرمان شاه تمرد و تعلل مي‏ورزد و نمي‏خواهد به کاشان برود و شاه را وادار مي‏کنند به يک افسر موسوم به «جليل‏خان جليلوند» و دويست نفر سواره‏نظام امر کند، اميرکبير را از تهران برده، به کاشان انتقال دهند؛ وقتي که قرار شد امير را از تهران حرکت دهند، مهدعليا آمد منزل عزت‏الدوله که با او وداع کند؛ همين که عزت‏الدوله را بوسيد براي حفظ ظاهر هم به طرف اميرکبير رفت که او را هم ببوسد، امير خودش را کنار کشيده و گفت: “من هيچ وقت عادت ندارم با جنده روبوسي کنم.”(۱۶) اميرکبير در راه کاشان براي دوستش گفت: “برو به تهران و از قول من بگو که شما مرا دست به سر کرديد ولي اين شاه جوان و ميرزا آقاخان نوري هم ايران آبادکن نيستند.” جالب زماني است که «ميرزا نصراله‏خان دبيرالملک» که در دوره صدارت اميرکبير کاردار ايران در آلمان بود، به اعتبار آشنايي با «بيسمارک» جهت خداحافظي به ملاقات اين صدراعظم آهنين مي‏رود، بيسمارک صدراعظم مشهور و متفکر آلمان که از کار بر کنار شده و در مزرعه‏اش خانه‏نشين بود، پس از خداحافظي با ميرزا نصراله‏خان، مجددا او را فرا خوانده، مي‏پرسد: “لابد ميرزا تقي‏خان اميرکبير را ملاقات خواهيد کرد؟” مي‏گويد: “آري!” بيسمارک مي‏گويد: “از قول من باو بگوييد که ايران پادشاه عاقل مي‏خواهد نه صدراعظم عاقل، خودت را به خطر نيانداز!” جالب است که انگليس‏ها از ساعت حرکت کاروان اميرکبير به کاشان مطلع بودند و براي تماشا و شايد شماتت امير در مسير راه ايستاده و به او مي‏نگريستند. در تمام مدتي که امير در کاشان به سر می‏برد، همسرش عزت‏الدوله همواره مراقبت کامل از وي به عمل مي‏آورد و از هر لحاظ محتاط بود، در صرف غذا معمولا از تخم‏مرغ و غذاهاي مطمئن استفاده مي‏کرد و قبل از هر غذا، عزت‏الدوله از غذا مي‏خورد تا اگر مسموم شده باشد، امير از آن نخورد، تا اگر بخواهند امير را مسموم کنند، قبلا او را مسموم کرده باشند. تنها خواهر شاه، همسر ميرزا تقي‏خان، علاقه‏ي بسياري به شوهر خود داشت و احدي جرات نمي‏کرد او را از کنار شوهر خود جدا کند. شاه فرمان قتل امير را دو بار نوشته و هر بار آن را پاره مي‏کرد؛ بالاخره بار سوم همين که فرمان قتل اميرکبير را شاه امضا کرد، (گويند در حال مستي) «حاج‏علي‏خان حاجب‏الدوله» با اين که امير به او محبت‏هاي فراوان کرده بود، نمي‏گذارد مرکب کاغذ خشک شود، فورا يک نفر ميرعضب و چند نفر ديگر که يکي از آن‏ها نماينده مهدعليا بوده، برداشته، با عجله به طرف کاشان حرکت مي‏کنند که مبادا شاه مانند مراتب پيش، پشيمان گردد و درباريان خائن به مقصود خود نایل نشوند. فرستادگان او به کاشان رسيده، سراغ امير را مي‏گيرند، مي‏گويند که در حمام است، به حمام وارد شده، امير مي‏پرسد: “کجا بوديد؟” مي‏گويد: “از تهران مي‌آييم.” گفت: “البته حامل فرمايشي براي من هستيد!” گفت: “بلي!” و کاغذي را از زير بغل بيرون آورده در برابر نظر اميرکبير که در صحن حمام نشسته، گرفته و گفت: “اين است!” امير اين گونه خواند: “چاکر آستان ملايک پاسبان فدوي خالص دولت ابد مدت، «حاجي‏علي‎خان پيش‏خدمت‏باشي» دربار سپهر اقتدار، ماموريت دارد که به فين کاشان رفته، «ميرزا تقي‏خان فراهاني» را راحت نمايد و در انجام اين ماموريت بين‏الاقران مفتخر و به مراحم خسرواني مستظهر بوده باشد.” امير گفت: “آيا مي‏گذاريد که من از حمام بيرون بيايم، آن وقت ماموريت خود را انجام دهيد؟” گفت: “خير!” گفت: “مي‏گذاريد وصيت خود را بنويسم؟” گفت: “خير!” گفت: “مي‏گذاريد دو کلمه به عزت‏الدوله پيغام داده خداحافظي کنم؟” گفت: “خير!” گفت: “پس هر چه بايد بکني، بکن! اما بدان که اين پادشاه نادان، مملکت ايران را به باد خواهد داد.” حاج‏علي‏خان گفت: “صلاح مملکت خويش خسروان دانند.” ميرغضب وارد گرم‏خانه شد. علي‏خان به او گفت: “معطل نشو! کارش را تمام کن!” رگ‏هاي هر دو بازوي امير را گشودند و خون از بازوان او فوران زد؛ ميرغضب دستمال به حلق امير فرو برد و گلوي او را فشرد تا جان داد. در ۱۸ ربيع الاول ۱۲۶۸ هجري برابر با ۹ ژانويه ۱۸۵۲ ميلادي. بعد قد بلند کرده، گفت: “ديگر کاري نداريم.” حاج‏علي‏خان بيرون آمده، به اتفاق همراهان خود به جانب تهران رهسپار شدند.گويی درست است: “ز بد گوهران، بد نشايد سترد!” اميرکبير شهيد شد و از آن روز به بعد خاک سياهي بر سراسر ايران ريخته شد و درهاي ترقي و توسعه به روي ميهن و ملت مسدود گرديد. تاريخ، آيندگان و انسان‏هاي با شرف در مي‏يابند که چه نابغه‏اي به خاک تيره‏ي اين سرزمين مدفون شد و از آن روز به بعد، چه پستي و بيچارگي از فقدان اين تنها مرد سياسي بر کشورمان مستولي گشت. گر چه فرومايگان و خائنان و نابخردان سفله‏پرور تا حدي راحت نشستند و خيال کردند نهال ترقي و نام اميرکبير را از ريشه به در آورده‏اند؛ ولي زهي پستي و جهالت! چه اميرکبير تا ابد زنده و جاويد است؛ زيرا کم‏ترين آثار اين مرد بزرگ، مدرسه دارالفنون و … است که نه تنها پس از مرگ وي تا به امروز با عفريت ناداني مبارزه مي‏کند و تا تاريخ بشر برجاست در کشور ايران افرادي جوان و آزادي‏خواه و مستقل، تربيت مي‏نمايد که نسل نانجيبِ نادانان، مغرضان و وطن‏فروشان را قوي‏ترين حربه و بزرگ‏ترين آسيب است. کنت دو گوبينو يک سال پس از شهادت اميرکبير به شيل مي‏نويسد: “اينک تاريخ مرگ جنايت‏آميز اميرکبير است که يک سال پيش اتفاق افتاده و چيزي مي‏خواهم به عرض برسانم، اين‏ست که برخلاف آن چه ما در فرانکفورت مي‏گویيم و تصور کرده‏ايم که در آسيا مردان بزرگ کمياب هستند، اشتباه مي کنيم.”

پايان زندگاني هر کس به مرگ اوست

جز مرد حق که مرگ وي آغاز دفتر است

و مشروطيت پايه‏ريزی می‏شود.

پی‏نوشت‏ها:

(۱)مقالات مرحوم «اديب‏الممالک فراهانی» در روزنامه (اديب) که در خراسان منتشر می‏شد (۲)تاريخ روابط سياسی ايران و انگليس (۳)اسناد وزارت خارجه‏ی انگليس جلد ۱۴۶ از حقوق‏بگيران انگليس در ايران (۴)تاريخ اجتماعی و اداری دوره‏ی قاجار صص ۹۶و ۹۷ (۵)حقوق‏بگيران انگليس در ايران صص ۲۳۸ـ۲۳۵ (۶)اسناد وزارت امور خارجه انگليس ۱۵۰/۶۰    F.D (7)تاريخ قاجار، «واتسون» (۸)حقوق‏بگيران انگليس در ايران (۹)معاهدات و اسناد سياسی جلد دهم (۱۰)تاريخ قاجاريه تاليف «عبداله مستوفی» (۱۱)سياست‏گران دوره قاجار، «خان ملک» (۱۲)مجله (خواندني‏ها) شماره ۱۷ سال ۲۸ دکتر «باستانی پاريزی» (۱۳)اسناد سياسی وزارت خارجه انگليس مجموعه ۱۴۵/۶۰ (۱۴)اسناد سياسی وزارت خارجه انگليس مجموعه ۱۴۶/۶۰ (۱۵)تاريخ قاجاريه، «ميرزااحمد وقايع‏نگار» (۱۶)سياست‏گران دوره قاجار ص ۴۵

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *