هما میر افشار
وقتي که عشق ميآد،
سفرهی رنگيني داره که نگو،
عالم شيريني داره که نپرس.
وقتي که کوچ ميکنه،
روزهاي غمگيني داره که نگو،
يک غم سنگيني داره که نپرس.
چه اومدنُ چه رفتني داره عشق،
انگار با دلها دشمني داره عشق.
وقتي عشق ميخواد بياد،
اميد جلوجلو ميآد، آرزوهاي نو ميآد.
مهر ميآد، ماه ميآد، روزهاي دلخواه ميآد.
اما با رفتن عشق،
از چشم عاشق، خواب ميره؛
از دل عاشق، تاب ميره.
رنج ميآد، عذاب ميآد، غمهاي بيحساب ميآد.
چه اومدنُ چه رفتني داره عشق،
انگار با دلها دشمني داره عشق.
روزهاي اول عشق که دل پر از محبته، صفاي بينهايته.
همه کس، خوب؛ همه محبوب؛ همه جا قشنگه.
روزهاي آخر عشق که چشمها بيفروغ ميشه،
حقيقتها دروغ ميشه.
همه کس بد؛ همه چيز زشت؛ همه جا بيرنگه.
چه اومدنُ چه رفتني داره عشق،
انگار با دلها دشمني داره عشق.