سایه

هر زمان که این ترانه را با صدای «معین» گوش می‎کنم به یاد عزیزم «حمید» می‎افتم. او که در اوج نوجوانی‎ام پنجره‎ای گشود تا زیبایی دنیا را برای اندک زمانی در کنارش ببینم. نازنین دوستی که در آن جنگ مفتضحانه پر کشید؛ روز۲۶ اسفند ۱۳۶۳، پیکر او هرگز یافت نشد. او مانند ستاره‎ای در زندگی‎ام درخشید و به سرعت پلک زدن هم محو شد!

**************************************

سایه

هما میرافشار

شاید اون جوری که باید، قَدرِتو من ندونستم،
حرفایی بود توی قلبم، من نگفتم، نتونستم.

من به تو، هرگز نگفتم با تو بودن آرزومه،
نقش اون چشمای معصوم، لحظه‏لحظه، رو به رومه.

نیومد روی زبونم که بگم بی تو چی هستم؟
که بگم دیوونتم من، زندگی‏مو به تو بستم.

شاید اون جوری که باید، قَدرِتو من ندونستم،
حرفایی بود توی قلبم، من نگفتم، نتونستم.

تو رو دیدم مثل آیینه، توی تنهایی شکستی،
من کلامی نمی‎گفتم که برام زندگی هستی.

نمی‏دونستی که چون گل، توی قلب من شکفتی.
چشم تو پر از گلایه، اما هرگز نمی‏گفتی.

من به تو، هرگز نگفتم با تو بودن آرزومه،
نقش اون چشمای معصوم لحظه‏لحظه، رو به رومه.

شاید اون جوری که باید، قَدرِتو من ندونستم،
حرفایی بود توی قلبم، من نگفتم، نتونستم.

نیومد روی زبونم که بگم بی تو چی هستم؟
که بگم دیوونتم من، زندگی‏مو به تو بستم.

شاید اون جوری که باید قَدرِتو من ندونستم،
حرفایی بود توی قلبم، من نگفتم، نتونستم.

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *