غزلی ناتمام

غلامحسین خیّر

پیریم و باز راه جوانی گرفته ایم
عمری بداده ایم و گمانی گرفته ایم
بیهوده شد جوانی و جز یاد آن نماند
وین جام پر به یاد جوانی گرفته ایم
پایان راه ماست که لنگان و خسته ایم
هر چند از این امید توانی گرفته ایم
رندانه گر به محفل نیکان نشسته ایم
دامان صد گناه نهانی گرفته ایم
۱۸/۵/۱۳۴۶

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *