ماجرای خانه مصدق در نیاوران!

ماجرای خانه مصدق در نیاوران!
امیر کاویان
به جرات می توان گفت که ۹۸ درصد از کسانی که امروز خود را خبرنگار و روزنامه نگار یا مدیر و سردبیر می دانند نیاز به گذراندن دوره های تخصصی در این رشته دارند. گاهی یک خبر چنان از ریشه غلط و تحریف شده است که انسان به حیرات می افتد که : یعنی در این دستگاه عریض و طویل با ساختمان آنچنانی و ژست های آبکی نیروهای خلاق(!) یک نفر نبوده که پیرامون خبر دریافتی درست تحقیق کند؟
در کشوری که ” خبرگزاری ” به معنای علمی آن وجود ندارد و هر وب سایتی نام خودش را خبرگزاری گذاشته ، چند روزنامه نیز جز هدر دادن ” کاغذ” کار دیگری ندارند زیرا این به اصطلاح ” خبرنگاران” پشت کامپیوتر می نشینند و چای میل می کنند و از داخل صفحات وب سایتها – همان مثلا خبرگزاری ها- مطلب کپی می کنند و یکی دو کلمه را کم و زیاد کرده و می گذارند در صفحات نشریه!
چندی پیش تعداد زیادی از همین مثلا رسانه ها ، مدعی شدند که خانه ی ۲۳۰۰ متری دکتر محمد مصدق در نیاوران به دست یک باند کلاهبردار افتاده و آنها سند جعل کرده اند ، در صورتی که مالک قانونی خانه ی نخست وزیر اسبق خودش در آنسوی دنیا مشغول تجارت خاویار بوده است. هر چه با خودم کلنجار رفتم موضوع خانه داشتن مصدق در نیاوران را نشنیده بودم ، می دانستم که دکتر مصدق خانه ای در خیابان کاخ داشته نه در شمال تهران!
عاقبت دست به کار شدم و عجیب تر اینکه جز یک نفر ، که او نیز ناقص پاسخ داد هیچ کسی در گروه واتساپ جبهه ملی نمی دانست ماجرا چیست؟!
در نهایت به لطف دوستی که با خانواده دکتر مصدق ارتباط داشت متوجه شدم که :
۱- این خانه متعلق به دکتر محمد مصدق نبوده بلکه متعلق به معصومه مصدق نوه دکتر مصدق بوده است!
۲- پس از مرگ معما آمیز خانم مصدق ، این خانه متعلق به برادر ایشان دکتر محمود مصدق می شود.
۳- دکتر محمود مصدق سالها قبل خانه را به یک تاجر که سالی یک بار به ایران می آمده فروخته است و بقیه ماجرا و جعل سند و بیهوش کردن سرایدار و غیره…

در همان سالهای ۷۶ و ۷۷ بود که در ایران ناگهان بمبی به نام ” روزنامه نگاری” منفجر شد و هر کسی که تا دیروز خودکارش را جز برای نوشتن “چک” بدست نگرفته بود یک روزه شد : مدیر روزنامه… شد دبیر انجمن صنفی یا رییس انجمن صنفی روزنامه نگاران ، شد سردبیر، شد خبرنگار ….
به آن همه اسمی که در آن سالها در شناسنامه این مثلا روزنامه ها درج میشد نگاه کنید ، ببینید چند نفر از آنها امروز واقعا به کار روزنامه نویسی اشتغال دارند؟! مسخره ترین بخش ماجرا اداها و اطوار این گروهها بود که واقعا خودشان را ” کسی” می دانستند در حالی که توانایی تهیه یک گزارش ساده را نداشتند.
اکنون با گذشت سالها از آن دوره ، انتشار خبر خانه ی دکتر مصدق در نیاوران بار دیگر ثابت کرد که هنوز در بر همان پاشنه می چرخد و متاسفانه هم در و هم پاشنه فرسوده تر هم شده و دیگر کسی حوصله ی کنکاش و تحقیق روی خبر هم ندارد…..
بدترین آفت برای یک حرفه این است که موج سواران ناگهان خودشان را ” حرفه ای ” بدانند ، همه چیز را به ابتذال خواهند کشید و پس از مدتی به دنبال کاری آب و نان دار خواهند رفت ، چرا که اینها از ابتدا اینکاره نبودند ، بوقهایی بودند که صدایشان فقط گوش ها را آزار می داد.

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *