من ژورنالیست نیستم، کار سیاسی می کنم.(گفتگوی سردبیر کورش با پیروز دوانی)

پیروز دوانی

من ژورنالیست نیستم ، کار سیاسی می کنم

گفتگوی سردبیر کورش با پیروز دوانی

امیر کاویان

در سال های ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ مجله ایران فردا یک صفحه آگهی از شرکت پژوهشی پیام پیروز به چاپ می رساند. در این آگهی لیستی از نشریات این شرکت و طریقه تماس و سفارش منعکس شده بود. اندکی پس از روز دوم خرداد ۱۳۷۶ فرصتی بدست آمد که به دیدار مسئول شرکت یعنی ، پیروز دوانی بروم. او متولد سه اردیبهشت ۱۳۴۰ بود. قبلا به اتهام عضویت در سازمان جوانان حزب توده راهی زندان شده بود. دیدار کنندگان  با هماهنگی قبلی می توانستند به دیدارش بروند. جزوات را خریداری کنند و او به گرمی از مهمانانش استقبال می کرد. در نخستین دیدار بحث ما در حضور چندین مهمانی بود که معلوم بود سالها در اردوگاه سوسیالیسم فعال بوده اند. ادب و نزاکت آنها را هنوز به یاد دارم. در بحث دو سه ساعته ما حتی یک نفر از آنها وارد نشد  یا از دوستش ” پیروز” دفاع نکرد!

آنها شنونده های با حوصله ای بودند که می توانستند از معلومات خود استفاده کرده و وارد بحث شوند اما معلوم بود بسیار آداب دان هستند. من و پیروز با هم اختلافاتی داشتیم. او امیدوار بود و من ناامید. گذر زمان نشان داد که استدلال من درست بود.

دیدارها با پیروز دوانی از سال ۷۶ آغاز و تا واپسین دیدار در تابستان ۷۷ به طول انجامید. من همیشه خریدار جزوات او بودم. در آخرین دیدارها لیست چند پرسش را برای پاسخ دادن به او دادم. در واقع می خواستم در قالب مصاحبه منتشر کنم. امتناع کرد و گفت مصاحبه نمی کند. گفتم اما چندی قبل با یک روزنامه سوئدی مصاحبه کردی! گفت روی آن فکر می کند….. در دیداری دیگر نامه ای از وزارت ارشاد نشانم داد که نوشته بودند: شما نباید بولتن چاپ کنید. اگر می خواهید چاپ کنید برای مجوز مراجعه کنید. گفته بود: من ژورنالیسم نیستم من کار سیاسی می کنم……. علی خاوری دبیر وقت حزب توده در خارج از کشور با پیروز خوب نبود. جایی خواندم که گفته بود: این پیروز دوانی عامل حکومت است!…… خود پیروز ظاهرا نمی دانست. وقتی وارد اتاق شدم گفتم: انگار این آقای خاوری هم با شما میانه ای نداره! به حرف خاوری اهمیتی نداد.

در شهریور ۱۳۷۷ با اطلاعیه حزب ملت ایران باخبر شدم پیروز ناپدید شد!

فورا به دیدار پروانه فروهر رفتم. خیلی نگران بود. پیروز روابط نزدیکی با خانواده فروهر داشت و روابط اش را با ابراهیم یزدی و عزت الله سحابی و حبیب اله پیمان حفط کرده بود.

بعدا با خواهر پیروز و دیگر اعضای خانواده در منزل آنها در شهرک غرب صحبت کردم. یک بار مادرش را در خانه دیده بودم. هنگام خداحافظی که همیشه تا جلوی درب بدرقه ام می کرد. چندی پس از ناپدید شدن پیروز ، با یک تلفن ناشناس مادر پیروز سکته کرد و مرد…..!

پیروز هنوز ناپدید است……..

ممکن است دوست داشته باشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *