داستان

فرشته ‏ای از طرف خدا

فرحناز حسامیان نیمه‏های شب بود. مادر به سختی نفس می‏کشید. با صدای مادر، رضا و زهرا از خواب پریدند و خود را به کنار... مشاهده بیشتر»

پیامک

فرحناز حسامیان به گوشی زهرا پشت سر هم چند پیام می‏آمد و حواس زهرا را که مشغول کار کردن بود پرت می‏کرد. او در... مشاهده بیشتر»

آبادان، هرگز نخواهد مُرد(۱)

از مجموعه داستان(نامه ‏هایی به کودکی که نخواستیم به دنیا بیاید) لیلا حسامیان سلام فرزند. شک ندارم که حال تو از حال تک‏تک ما... مشاهده بیشتر»

سرنوشت از سر نوشت

سرنوشت از سر نوشت فرحناز حسامیان محسن پسر جوانی بود که در سازمانی فرهنگی کار می‏کرد. او پسر متین، مودب و آرامی بود. محسن... مشاهده بیشتر»

ترس

از مجموعه داستان(نامه‏هایی به کودکی که نخواستیم به دنیا بیاید) لیلا حسامیان سلام کودک من! امیدوارم که هیچ گاه پا بر زمین نگذاری و... مشاهده بیشتر»

استیکر

از مجموعه داستان(نامه‏ هایی به کودکی که نخواستیم به دنیا بیاید) لیلا حسامیان سلام فرزند عزیزم. امید که حال دلت خوب باشد. از نامه‏ی... مشاهده بیشتر»

کارآموز

کارآموز فرحناز حسامیان شیرین بعد اتمام دوره فوق لیسانس احتیاج به گذراندن یک دوره کارآموزی یک ساله داشت. به سفارش یکی از بستگان، او... مشاهده بیشتر»

نگار

فرحناز حسامیان پیچ‏های جاده را یک به یک پشت سر می‏گذاشت و به خاطر بار ماشین با دنده‏ی سنگین، آرام می‏راند. ماشین مثل نهنگ... مشاهده بیشتر»

استیصال

از مجموعه داستان (نامه‏هايي به کودکی که نخواستيم به دنيا بيايد) لیلا حسامیان سلام فرزندم. نه حال حرف زدن دارم و نه حال نوشتن.... مشاهده بیشتر»

«احمد محمود»، (زمین سوخته)* دارد!

احمد محمود، آب ندارد! لیلا حسامیان سلام بچه! اول پاشو ترانه‏ی (کُمَکَم کن) «گوگوش» را بگذار؛ تا ضمن خواندن، آن ترانه برایت مثل موزیک... مشاهده بیشتر»